آیا در معماری تعریف زیباشناسی خاص و مشخصی وجود دارد؟
اگر درایام قدیم بودیم پاسخ بله بود، اما حالا پاسخ طبیعیتا منفی است، چرا که تعریف زیبایی و جذابیت به سلیقه ای شخصی بدل شده نه تعریفی تعیین شده.
در زمان های دورتراصول زیبایی شناسی در معماری، طراحی و سبک کلاسیک بود.
سبکی که یونانی ها آن را خلق کردند، همه گیر شد و طرفداران زیادی در کشورهای مختلف پیدا کرد.
نقطه قابل توجه در مورد سبک کلاسیک آن بود که تقریبا از یک مدل نقشه برای انواع ساختمان ها در خیابان های مختلف شهراستفاده میشد.
برای مثال محوطه دانشگاه اثر توماس جفرسون برای دانشکده ویرجینیا در شارلوتزویل از معبد فورتونا ویریلیس درروم (حدود 100 سال قبل از میلاد مسیح) و حمام های دیوکلتیان (203 سال قبل از میلاد مسیح) تقلید میکند.
مورد بعدی در سبک خانه سازی در دوران قدیم، وجود محدودیت بود.
زمانی که تکنولوژی پیشرفت چندانی نکرده باشد و تبادل اطلاعات نیز در ابتدایی ترین حالت خود باشد، شکل و مصالح به کار برده شده در خانه ها نیز از دم دستی ترین مواد مثل خاک، چوب و گل تهیه می شدند و نمای انچنان متفاوتی از یکدیگر هم نداشتند.
ضمن اینکه با این تفاسیر توجه به زیبایی شناسی و شناخت آن هم معنایی پیدا نمیکند.
در سال 1747 مردی به نام والپول با ساخت خانه های متفاوت، نمای جدیدی از معماری و زیبایی شناسی را به معرض نمایش گذاشت.
او دیگر پایبند سفت و سخت سبک های کلاسیک متداول نبود و علاقمند به طراحی های دوران قرون وسطی بود که باعث شد سبک های گوتیک در ساختمان و خانه سازی را خلق کند.
زمانی که اولین خانه را با سبک جدید خود ساخت، هرکسی را که می شناخت برای دیدن خانه اش دعوت کرد و همین امر باعث شد افراد زیادی تحت تاثیر این نوع معماری قرار بگیرند و دریچه ای جدید از معماری به روی آنها باز شود.
سبک گوتیک آنقدر موردتوجه قرار گرفت که در سرتاسر اروپا و حتی آمریکای شمالی از آن الهام می گرفتند و تا حدی پیش رفت که پس از پنجاه سال جزو شایسته ترین و بهترین سبک های معماری معرفی شد. (مانند سبک کلاسیک در زمان خودش)
چرا سبک گوتیک تا این حد گسترش پیدا کرد؟
- پیشرفت وسایل نقلیه
- افزایش اطلاعات تاریخی
- اشتیاق مردم به تنوع
باعث شد این سبک مورد توجه همگان قراربگیرد.
از این پس معماران می توانستند خانه هایی با انواع سبک ها مثل هندی، چینی، اسلامی، تلفیقی و… بسازند. در این میان فردی به نام هامفری رپتون به دلیل داشتن طراحی های کامل و جامع توانست شهرت چشم گیری بدست بیاورد.
در این بین برای افرادی که محدودیت بیشتری در انتخاب سبک خانه ی خود داشتند کاتالوگ های جدیدی ارایه شد که مشهورترین آنها دایره المعارف معماری کلبه، مزرعه و ویلا (1833) اثرجان لودون بود.
تغییرات در شیوه ساخت و ساز باعث از بین رفتن تعصب بر سبکی خاص (به جز عده ی معدودی) و استفاده و تلفیق انواع سبک های معماری در کنار هم شد.
درقرن هجدهم لندن مانند سایر شهرهای اروپا اغلب به دلیل تلاش زمینداران اشرافی توسعه پیدا کرد، که در زمین ها و مزارعشان میدان هایی به نام خود ساختند.
این افراد دارای علایق مشترکی بودند، علاقمند به زبان لاتین و یونانی، شاگردان سیسرو و تاسیتوس و البته طرفداران وفادار سبک کلاسیک.
یک مسئله در مورد سبک های جدید وجود دارد، آن هم اینکه با صحنه هایی زیادی از تفاوت سبک معماری در یک منطقه روبرو می شویم.
همین امر باعث شد شهرها سرشار از هرج و مرج شوند و افراد به حالتی برسند که دلشان یکپارچگی بیشتری بخواهد. آگوستوس پوگین عنوان کرد: ما از تعدد معماری رنج می بریم، نظرات شخصی زیاد شدند و هر معمار سبک خاص خودش را دارد.
در سال 1828 پزشک آلمانی به نام هنری هابچ کتابی منتشر کرد با عنوان، به چه سبکی بسازیم؟
دلیل نگارش چنین کتابی خاتمه دادن به این هرج و مرج در ساخت ساختمان ها به دلیل سبک های معماری کاملا متفاوت بود.
اما پاسخ به این سوال درواقع هشداری بود مبنی بر اینکه، اساس مطرح کردن چنین سوالی مسخره و نامربوط است.
نسل تازه ای از مهندسان که در اواخر قرن هجدهم ظهور پیدا کردند و توانستند همگام با انقلاب صنعتی اعتبار ویژه ای کسب کنند از متریال جدیدی در سبک های معماری خود استفاده می کردند، مانند شیشه، فولاد، بتون و… .
آنها می توانستند طرح های شگفت انگیز و جدیدی را خلق کنند حتی بدون توجه به مناسب ترین سبک ها.
آنها بیش از اینکه به زیبایی شناسی خاص در سبک های معماری و تزییات جانبی توجه نشان دهند، به کاربرد هرچیزی که می ساختند فکر می کردند.
برای مثال هدف آنها از ساخت ایستگاه قطار، بنای راهرویی بود که بخار را پراکنده کند، تا حد زیادی نور طبیعی را به فضای داخل راه دهد و ظرفیت زیادی از مسافران را داشته باشد. اما با همه این اوصاف این افراد خردمند توانایی ساخت چشمگیرترین و حتی گاهی وسوسه انگیزترین ساختمان ها و سازه های آن دوره را داشتند.
بنابراین فلسفه فکری این مهندسان تمام ارزش های حرفه ی معماری را زیرسوال می برد.
کارل فردریک شینکل اعتقاد داشت، وظیفه معماران این است که چیزهای مفید، عملی و کاربردی را به چیزهای زیبا تبدیل کنند.
سر جورج گیلبرت اسکات عنوان میکند اگر کاخ رییس جمهور می توانست به عنوان یک اثر برجسته معماری خودنمایی کند به دلیل سقف ضدآب و… نبود، بلکه به دلیل کارهایی که روی سقف انجام شده است، ترتیب آجرهای ظریف صورتی و سفید و… که در سراسر کاخ به چشم می خورد است.
اما این جزییات از نگاه دانش آموخته های دانشکده فنی اکول در پاریس یا آکادمی مهندسی در شهر درزدن هیچ جایگاهی درساختن ندارد.
در نتیجه به نظر می رسد ماهیت معماری ریشه در ظرایف غیرضروری دارد.
علیرغم اینکه تناقض زیادی بین این مهندسان و افرادی که بر زیبایی شناسی در معماری تاکید داشتند زیاد بود، در نهایت این افراد پذیرفتند که مهندسان موفق تر عمل می کنند چرا که با کار و ایده خود ایمان دارند.
آنها به وضوح عنوان می کردند که کاربرد بر زیبایی الویت دارد و آرام آرام همه اهمیت تکنولوژی را پذیرفتند.
در نهایت دیگر کسی بر سر این موضوع بحث چندانی نداشت زیرا دیگر این شیوه از معماری تا حد زیادی جاافتاده بود.
زمانی که اصول کاربردی به عنوان معیار جدید ارزش گذاری در نظر گرفته شد، تمام تاریخچه ی معماری مرور و شاهکارهای این حیطه طبق میزان درستی و نادرستی مجددا ارزیابی شد. برای مثال رومی ها به دلیل ساخت ستون هایی در کلوسیم انسان های فریبکاری تلقی شدند چرا که این تکه سنگ های ارزشمند که با ظرافت به صورت مجسمه درآمده بودند فقط تظاهر به حمل وزن طبقه های بالا می کردند در حالی که کل ساختمان توسط طاق ها نگه داشته می شوند.
لوکوربوزیه در کتابش به نام “پیش به سوی معماری جدید” می نویسد:
مهندسان ما فعال، مفید و سنجیده هستند در حالی که معماران مایوس و بیکار و فخرفروش شده اند و دلیل اش آن است که دیگر کاری برای آنها وجود ندارد.
او اعتقاد داشت اصلا لزومی ندارد ساختمان ها و بناها تا این حد سنگ تراشی و تزیینات به دردنخور داشته باشند!
لوکوربوزیه حتی رم را که مهد پرورش معماران جوان بود به دلیل به کارگیری بیش از حد از زیبایی شناسی را زیرسوال برد و آن را شهر بیم و وحشت، جهنم بی سوادها و آفت معماری فرانسه می نامید.
از نگاه او معماری واقعی یعنی معماری که هدف آن جستجوی کارایی باشد.
لوکوربوزیه حتی فهرستی از وظایف خانه را ارایه کرد و از جهت علمی خوانندگانش را متقاعد ساخت.
او وظایف خانه را این چنین توصیف میکند: سرپناهی برای در امان ماندن از سرما، گرما، دزد و…، مخزنی برای نور خورشید و اتاق هایی که برای آشپزی، کارکردن و زندگی شخصی فرد هستند.
مدرنیسم در معماری که از نگاه مهندسان بیان شده بود بیان میکرد که؛ خانه نیازی ندارد زیبایی داشته باشد بلکه لازم است کاربردی باشد.
همه افراد پس از مدتی از خانه های صرفا کاربردی خسته می شوند و نیاز به بخش زیبایی شناسی و سبک خاص آن نیز پیدا میکنند. سبکی که برای خود آدابی داشته باشد و بتواند ساکنان خانه را به گذشته یا آینده وصل کند.
جان راسکین در مورد ساخت خانه ها دو توصیه به ما میکند؛
یکی اینکه به ما پناه دهند و دیگری اینکه باید تمام چیزهایی که برای ما اهمیت دارند را یادآوری کنند. معماران جنبش مدرنیسم از خانه ها انتظار داشتند صحبت کند، نه فقط در مورد روم باستان یا قرون وسطی بلکه در مورد آینده و تکنولوژی. مثلا اینکه چطور یک صندلی میتواند ایده باشد برای صندلی های یک هواپیما در آینده.
اما اگر معماران مدرنیسم در خفا با اشتیاق به زیبایی طرح هایشان را ارایه می دادند پس چرا آثارشان را اساسا به لحاظ فنی توجیه می کردند؟
به نظر می آمد دلیل این محافظه کاری ترس بود. پایان اعتقاد به معیار جهانی برای زیبایی شرایطی را به وجود می آورد که در آن هیچ سبکی از نگاه منتقدان در امان نبود.
هدف از تکنولوژی خانه ها، پرورش معروف ترین نیروی مسئول در جامعه برای ساخت تکنولوژی های مانند، پنی سیلین، تلفن و هواپیما بود. اما واقعیت این است که علم قطعیت کمی دارد و مهم است که طراحی یک سازه یا بنا بر اساس توقع و نیازی که از آن داریم ساخته شود و از مصالح مرتبط استفاده شود.
علم به تنهایی نمیتواند ظاهر یا جنس را تعیین کند. اما باز این سوال مطرح می شود :
که چرا نباید از گل برای حکاکی روی دیوارها استفاده کنیم؟ چرا نباید آسمان خراش ها را با نقش و نگار اسلامی تزئین کنیم؟
اگر علم مهندسی نمیتواند به ما بگوید ظاهر خانه هایمان چگونه باشد، پس باید در انتخاب سبک دلخواهمان آزاد باشیم. باید بپذیریم که پاسخگویی به این سوال که زیبایی چیست غیرممکن و مطرح کردن آن حتی غیردموکراتیک است.
ساختمان ها با نوع ساخت و سبک طراحی شان می توانند به ما دموکراسی، اشرافیت، همدردی با آینده، ترس و وحشت و … منتقل کنند. تمام چیزهایی که طرحی در پس آن ها نهفته است تاثیری از نگرش های روحی، اخلاقی و فرهنگی آن دارد.
مهم تر از همه آنکه آثار طراحی و معماری در مورد نوع خاصی از زندگی که در پیرامون آنها وجود دارند با ما صحبت میکنند. بنابراین زیبا دانستن ساختمان ها چیزی فراتر از علاقه زیبایی شناسی است. این امر به اشتیاق به روش خاصی از زندگی اشاره دارد.
زیبایی به این معنی ست که ما با نمود مادی برخی از ایده هایمان در مورد زندگی خوب روبرو شویم.
همان طور که از یک موضع قانونی یا ارزشی دفاع یا انتقاد میکنیم می توانیم از مفهوم زیبایی هم دفاع یا انتقاد کنیم.
میتوانیم بر اساس چیزهایی که ساختمانی در مورد آنها صحبت میکند(احساس و افکاری که در درون ما برانگیخته میکند) بفهمیم که چرا معتقدیم آن ساختمان منجر به آزرده خاطری یا خشنودی ما شده است و آن را برای دیگران هم توضیح دهیم
ایده ی ساختمان هایی که صحبت میکنند به ما کمک میکند در بین مسایل پیچیده ی معماری به جای بحث در مورد ظاهر ساختمان ها بر ارزش هایی که می خواهیم با آنها زندگی کنیم تمرکز کنیم.
تحریریه گروه معماری هورنو
منبع : کتاب معماری شادمانی