شاید اغلب افراد دیزاین ساختمان ها و همچنین لوازم خانه را صرفا از جهت کاربرد مصرفی آنها در نظر می گیرند اما اگر دقیق تر شویم آنها چیزی فراتر از ابزار مصرفی هستند.
درواقع سازه ها و اشیا با توجه به هدف سازنده آنها معنا و مفهومی دارند که برای دریافت آنها لازم است هشیارتر باشیم. موزه ها می توانند فضای مناسبی از مجموعی از سازه ها یا مجسمه هایی باشند که ما را با مفاهیم فراتر و عمیق تر اشیا آشنا می کنند.
برای مثال هربرت رید اثر هنری مور را رساله ای از عطوفت و قساوت بشریت در دنیایی که خداوند از آن رخت بسته توصیف میکند در حالی که مجسمه های آلبرتو گیاکومتی برای دیوید سیلوستر نمودی از تنهایی و آرمان های انسانی ست که در جهان صنعتی با خویشتن واقعی خود بیگانه شده است.
شاید به جای خرده گیری و مضحک دانستن آثار مفهومی مجسمه سازان انتزاعی بهتر است برای آنها این فضا را ایجاد کنیم که بتوانند با سازه های خود افکار و احساسات مختلف را به ما منتقل کنند و نشان دهند.
دستاورد بیشتر مجسمه سازان خوش ذوق این است که به ما آموخته اند مسایلی مانند ذکاوت، محبت، جوانی، آرامش و… می توانند علاوه بر واژه ها یا تصاویر انسان ها و حیوانات از طریق تکه های چوب یا ریسمان یا اختراعات گچی یا فلزی عجیب منتقل شوند. آن ها موفق شده اند از طریق زبان خاص خود در مورد مضامین مهم زندگی با ما صحبت کنند.
درواقع مجسمه سازان دریچه ای جدید در برقراری ارتباط با اشیا خانه هایمان را به ما نشان می دهند، می توانیم به میز، ستون یا کل یک ساختمان نگاه کنیم و نمود انتزاعی برخی از مفاهیم مهم زندگی مان را در آنها بیابیم.
مجسمه ی مرمری باربارا هپ ورث برای اولین بار سال 1936 به معرض نمایش گذاشته شد. این مجسمه از دو نیم کره و یک گوی بر لبه ی یکی از آن ها تشکیل شده است. این تصویر مبهم از جهت تضاد بین یک گوی کامل و نیم کره های پهن و عریض جذاب به نظر می رسد.
منتقد روانکاوی به نام آدریان استوکز مقاله ای در ارتباط با این مجسمه نوشته است که دلایل قانع کننده برای جذابیت آن مطرح کرده است. اوعنوان می کند که این طراحی ما را یاد پرتره ای خانوادگی می اندازد، گوی گرد به طور نامحسوسی نماد کودکی پرجنب و جوش است و درحالی که دو نیم دایره عریض گهواره ای به شکلی نامحسوس یادآور مادری مهربان و آرام است.
تحلیل استوکز دو دیدگاه را برای ما به وجود می آورد:
- دیدگاه اول این است که تجسم صورت یا هیبت انسان یا حیوان برای ما کار سختی نیست. تکه ای سنگ، چوب و… شباهتی به صفات ظاهری انسانی یا حیوانی ندارد اما کافی ست کمی شباهت وجود داشته باشد، ذهن ما به سرعت فرافکنی خواهد کرد.
- در دیدگاه دوم ما برای علاقه به مجسمه های انتزاعی و در معنای گسترده تر به میزها یا ستون ها از دلایل ما برای تحسین مناظر تجسمی دور نیست.
ما هردو نوع اثر را زمانی زیبا می دانیم که موفق شوند ویژگی های جالب و قابل توجه انسان ها و حیوانات را در ذهنمان مجسم کنند.
اگر به دقت به اطراف نگاه کنیم در فضاهایی که در اطرافمان هستند نشانه های فراوانی از اشکال زنده میبینیم.
برای مثال از سقف فروشگاه بزرگ ورتیم در برلین اثر آلفردمسل نگاه خسته و شکاکی به ما خیره شده در حالی که پاهای وارونه ی یک حشره از کسل برانگر در پاریس محافظت می کنند. یک سوسک مهاجم در مرکز اجلاس پوتراجاوا در مالزی و موجود مهربان تری شبیه جوجه تیغی در مرکزهنرهای سیج درگیت هد در کمین کرده اند. حتی ظروف هم می توانند شخصیت داشته باشند، برای مثال لیوان های پایه دار زنانه به نظر می رسند.
اگر میتوانیم از روی ویژگی های جزیی در مورد ماهیت اجسام قضاوت کنیم دلیلش این است که این مهارت را برای اولین بار در ارتباط با انسان ها بدست می آوریم تا بتوانیم شخصیت آنها را به ابعاد جزیی تری مثل ماهیچه ها یا پوست آنها نسبت دهیم.
اطلاعات گسترده ای که از اشکال زنده استنباط میکنیم در توجیه احساسات سبک های رقابت جویانه ای که در معماری ایجاد می شونتد به ما کمک میکند.
بنابراین تعجبی ندارد که به همان اندازه که در مورد چهره افرادی که وقتمان را با آنها می گذرانیم حساسیت به خرج می دهیم در مورد اجسامی که در بین آنها زندگی میکنیم متمرکزتر باشیم.
چیزی که در آثار معماری به دنبال آن می گردیم تفاوت چندانی با ویژگی هایی که می خواهیم دوستانمان داشته باشند، ندارد. اجسامی که آن ها را زیبا توصیف میکنیم نمونه هایی از شخصیت های موردعلاقه مان هستند.
مهارت ما در تشخیص موارد مشابه به انسان ها در شکل، بافت و رنگ به اندازه ای دقیق است که میتوانیم از روی ساده ترین شکل شخصیت آن را تعبیر کنیم. برای مثال یک خط صاف نشان دهنده ی شخصیتی باثبات و کسل کننده است در حالی که خط موجدار شخصیتی بیش از حد آرام و آراسته و خط دندانه دار شخصیتی خشمگین و سردرگم به نظر می رسد.
سهولت ارتباط برقرار کردن بین دنیای روانی با دنیای تجسمی و حسی جهان بیرون گفتار ما را سرشار از استعاره میکند.
میتوانیم انسان را با ماده ای مثل بتون یا رنگی سرخ مقایسه کنیم و مطمین باشیم که با این کار می توانیم جنبه ای از شخصیت او را منتقل کنیم. یک بار رادولف آرنیم روانشناس آلمانی از دانشجویانش خواست با استفاده از طراحی با خطوط، ازدواج موفق و ناموفق را توصیف کنند.
منحنی های یکنواخت منعکس کننده ی پیوندی محبت آمیز و زندگی توام با آرامش هستند درحالی که خطوط نوک تیز که با خشونت کشیده شده اند تجسمی از حرف های تحقیرکننده و درهایی هستند که در مشاجرات محکم بسته می شوند.
درعین حال وقتی یک ساختمان را درنظر بگیریم جوانب مختلف آن می تواند حالات روحی متفاوتی را به ما منتقل کند.
برای مثال قوس های نوک تیز کلیسای جامع بایوکس شور و اشتیاق را انتقال می دهند درحالی که قوس های گرد در حیاط کاخ دوک نشین در آربینو آرامش و متانت را تجسم میکنند.
مصالح و رنگ ها به اندازه ای گویا هستند که یک ساختمان میتواند به ما بگوید که چگونه به کشوری فرمانروایی شده و کدام قواعد بر سیاست خارجی آن حاکم بوده اند. میتوان روی چارچوب پنجره ها و دستگیره ی درها، ایده های سیاسی و اخلاقی را نمایش داد.
ساختمان ها از طریق نقل قول هم با ما صحبت میکنند، یعنی زنده کردن خاطراتی که قبلا آنها یا نمونه های مشابه شان را دیده ایم. آنها با ایجاد تداعی با ما ارتباط برقرار می کنند.
به نظر می آید ما نمیتوانیم بدون ربط دادن ساختمان ها و مبلمان با ابعاد تاریخی و شخصی دیدگاه خودمان به آنها نگاه کنیم. در نتیجه سبک های معماری و تزیینی یادگار لحظات و شرایطی هستند که آنها را تجربه کرده ایم.
چشم ها و ذهن ما به اندازه ای تیزبین هستند که کوچک ترین جزییات میتوانند خاطراتمان را زنده کنند. برهمین اساس زوایای چند خط هم میتوانند تداعی کننده ی فرهنگ باشند.
یک بام شیبدار کاشی کاری شده نمی تواند منجر به تداعی افکار مربوط به جنبش هنر و صنعت انگلستان شود درحالی که بام پا اسبی می تواند به سرعت خاطرات تاریخچه ی سوئد و تعطیلات در مجمع الجزایر جنوب استکهلم را تداعی کند.
معماران میتوانند به کمک تفکر تداعی گرایانه ی ما قوس ها و پنجره هایشان را گود کنند و با اینکار یادآور معماری اسلامی باشند. آن ها می توانند در راهروها الوارهای چوبی رنگ نشده قرار دهند و با این طراحی به زندگی ساده و بی پیرایه اشاره کنند.
آن ها می توانند در اطراف بالکن ها نرده های ضخیم و سفید نصب کنند و با اینکار اطمینان پیدا کنند که ویلاهای کنار دریا، گویای کشتی های مسافربری و زندگی دریایی خواهند بود.
اما مسئله مضطرب کننده در مورد این تداعی ها، ماهیت خودکامه ی آنها و ترغیب ما برای صدور حکم در مورد ساختمان ها و اجسام است.
ما میتوانیم براساس چیزهایی که آنها سمبلش هستند در موردشان قضاوت کنیم نه با توجه به اینکه خود آنها چه چیزی هستند. برای مثال می توانیم از سبک نئوکلاسیسیسم متنفرباشیم زیرا آنها مورد تایید نازی ها بوده اند.
می توانیم اجسام را به عنوان اجسامی تعریف کنیم که دارای موهبت های ذاتی لازم برای مقاومت در برابر واکنش های مثبت و منفی ما هستند.
آنها می توانند بیشتر از خاستگاه های دنیوی یا جغرافیایی شان دوام بیاورند و مضامینشان را مدت ها پس از انقراض اولین مخاطبانشان انتقال دهند.
آنها می توانند فراتر از فراز و نشیب های تداعی های بلندنظرانه یا نفرت انگیز ما خصوصیاتشان را بیان کنند.
اگر فرهنگ لغتی خاصی برای توضیح و تفسیرانواع سبک ها و سازه های معماری وجود داشت به این نکته اشاره می کرد که همان طور که تغییر یک کلمه می تواند محتوای یک شعر را تغییر دهد، اگر برای درها به جای نعل صاف از جنس سنگ آهک از نعل انحنادار استفاده شود نظر ما نسبت به ساختمان تغییر خواهد کرد.
به کمک چنین منبعی با آگاهی بیشتری در مورد محیط اطرافمان نظر میدادیم.
ساختمان هایی که ما تحسین میکنیم ساختمان هایی هستند که به ارزش هایی که برای ما حائزاهمیت هستند جلوه می دهند. به عبارت دیگر ساختمان هایی که از طریق مصالح، شکل یا رنگشان به ویژگی های مثبتی مثل صمیمیت، عطوفت، ظرافت، قدرت ذکاوت و… اشاره میکنند.
وقتی استندال نوشت: زیبایی نوید بخش شادمانی است، روشن ترین جمله را در مورد پیوند عمیق سلایق و ارزش های ما ارائه داد. او خاطرنشان کرد تعداد سبک های زیبایی به اندازه ی نگرش در مورد شادمانی متنوع است.
هر سبک معماری گویای نوعی استنباط از شادمانی است.
تحریریه گروه معماری هورنو
منبع : کتاب معماری شادمانی