عموما برای طراحی نه یک روش صحیح منحصر به فرد وجود دارد و نه یک مسیر واحد در فرایند آن در این بخش از مقالات آموزشی گروه معماری هورنو توجه خود را به راه هایی معطوف می کنیم که طراحان در روند طراحی برای هدایت کردن اندیشه های خود آگاهانه یا غیر آگاهانه بر می گزینند یکی از خشم انگیزترین ویژگیهای ذهن ما این است که مستعد رخوت زدگی است. چند نفر از ما سعی بیهوده کرده ایم که مطلبی حیاتی را، شاید ســر امتحان به خاطر آوریم و آن مطلب گویی در تمسخر تلاش ما زمانی به یاد ما آمده که دیگر بدان نیاز نداشته ایم؟ چند نفر از ما شب را بیدار دراز کشیده ایم تا مسئله ای را بارها و بارها در دهن خود مرور کنیم ولی هر بار به نحوی دقیقاً همان مسیر قبلی را پیموده ایم و همین که موضوع را به کناری نهاده ایم تا بر چیز دیگری تمرکز کنیم، ایده کاملا متفاوتی بر ما ظاهر شده است؟
یکی از راه های طراحی طبق کتاب طراحان چگونه میاندیشند نوشته برایان لاوسون شیوه داستان سرایی است که در ادامه بیشتر آن را بررسی میکنیم.
داستان سرایی
خود براد بنت به نظر میرسد بر این نظر باشد که در میان این چهار شیوه تولید فرم روشهای قیاسی نوید بخش ترین است. این امر ما را به تمهید دیگری راه میبرد که برای کمک به طراحان در تولید فرم بسیار رایج است تمهید روایت. این تمهید را میتوان به نحوی ادامۀ روش (قیاس برادبنت دانست که قادر است از به کارگیری قیاس ساده خیلی فراتر رود در آنچه طراحی روایتی میشود خواند در واقع ،طراح یا غالباً گروه طراحی داستانی را روایت میکند که میتواند ویژگیهای اصلی طرح را به هم ربط دهد. این کار برای کسی که بیرون ماجراست شاید قدری بچگانه یا حتی مسخره به نظر آید، اما شواهد قابل توجهی وجود دارد که این روش وسیعاً مورد استفاده است و به نظر میرسد حقیقتاً به برخی طراحان کمک کند.
در بعضی زمینه های طراحی، این داستان در عمل به نحوی مؤثر وجود دارد. روشن تر از همه، در طراحی نمایش در واقع از طراح خواسته میشود نوعی داستان را تفسیر کند. طراحی گرافیک نیز در بسیاری موارد، خصوصاً در کاربرد تبلیغاتی این چنین است با وجود ،این ایدۀ روایت در بین معماران نیز رایج شده است. در بعضی موارد معمار ممکن است داستانی را روایت کند درباره شخصیتهایی که استفاده کنندگان بنا را تشکیل میدهند و نقشهایی که آنها بازی میکنند و مراسمی که آنها در آن هستند. معماری در این سطح تقریباً نوعی صحنه نمایش واقعی میشود. البته معماران خود را به داستانهایی درباره استفاده کنندگان محصول خود محدود نمی کنند، آنها حتی داستانهایی درباره ساخت عملی بناهایشان روایت میکنند. کیت آلسوپ از یک استعارۀ شهری برای طراحی تک بناها سود جسته است. به طور اخص وی از جنبه های آشنای زندگی شهری (روزمره برای تصور و تجسم نحوه سامان یابی یا حتی ساخت بناهایش استفاده کرده است).
نمونه این را میشود در بنای دادگاههای او در نورتمپتن مشاهده کرد که در آن ایده خیابانها، درختان و آسمان به فرم کلی بنا و جزئیات سیستم سازه جهت میدهد همان طور که در طرحهای اولیۀ او دیده میشود زمین طرح، که به شکل مثلث بود، به لایه هایی تقسیم شد که وی آنها را ساندویچ میخواند لایه میانی بیشتر به مثابه خیابانی میان دو ساختمان تصور شده است تا راهرویی در وسط یک ساختمان واحد، آن گاه این خیابان در جزئیات طوری طراحی شده که گویی فضای بیرونی است میتوان دید که ستونهایی که سقف خیابان را نگه میدارند با جزئیاتی طراحی شده اند که گویی ردیفی از درختان اند که با چتر خود بخشی از دید آسمان را مسدود کرده اند. کیت آلسوپ با پایبندی و فادارانه به داستان خود درباره ساختمان مکان تحسین برانگیزی را ایجاد کرده است که قصد دارد مجزا از بقیه بافت شهری به نظر نیاید، بدین ترتیب یکی از مقاصد دوگانه معمار یعنی جاذبه و قابلیت دسترسی را برآورده میکند .البته داخل چنین بنایی از بسیاری جهات با خیابانی معمولی متفاوت است اما این امر در اینجا واقعاً اهمیتی ندارد آنچه اهمیت دارد این است که معمار استفاده از یک داستان درباره ساختمان را برای طراحی آن مفید تشخیص داده و در نتیجه آن بسیاری از جنبه های ساختمان همخوان با یکدیگر احساس میشود نه بی حساب و کتاب و اتفاقی.
معمار جان آوترام فرایند کامل یک طراحی را مبتنی به داستان هایی غنی و بسیار پرشاخ و برگ توصیف میکند (19946) Lawson ) روش وی طی چند سال شکل گرفت اما همواره مبتنی بر بیان داستانهایی با کیفیت اساطیری بود آوترام فرایندی را برای طراحی توصیف و تصویر میکند و در طول آن زمین طرح را از هفت مرحله یا روند عبور میدهد. در اینجا وی بطور تدریجی مکان را در تصور دارد نه انقلاب ناگهانی در طرح خودش را بنابراین وی زمین طرح را بدواً یک «بیشه تصور میکند که روی آن یک «یادبنا» ساخته می،شود که نهایتا مدفون میگردد و روی آن ساخته میشود و سپس با چین خوردگی یک تپه در منظر زمین، کهنه و نو با یکدیگر
اتصال مییابند. با دلمشغولی تزیینات، آوترام در ادامه به روندهای نهایی خود کتیبه و «نما» می پردازد اوترام تا جایی پیش رفت که این داستانهای فوق العاده پرشاخ و برگ را در طرح تحویلی خود به دوسالانه و نیز در ۱۹۹۱ ارائه کرد اما وی معترف است که اکثر کاربران بناهایش این داستانها را از معماری او نخواهند خواند و او این را با
خوشبینی می نگرد:
بحث من در نقطه مقابل است، این که برای اکثر مردم کافی است بدانند معنایی هست، این امر آنها را قادر میسازد با معمار در هر سطحی که بخواهند ارتباط برقرار کنند.
برای جان آوترام کل فرایند طراحی حول روایت خود او مستقر است. شاید استفاده گسترده ای از روایت قدری غیر معمول باشد اما جان آوترام معماری است غیر معمول که معماری غیر معمول تولید میکند مطمئناً معماری جان آوترام بسیار متفاوت از معماری کیت آلسوپ است و این امر قدرت و انعطاف پذیری داستان سرایی را در نقش روش طراحی نشان میدهد داستان سرایی درباره ظهور راه حل طراحی روشی بالنسبه معمول در دفاتر طراحی است.. به نظر میرسد در دفاتر طراحی بیان داستان به نزدیک شدن اعضای گروه طراحی به یکدیگر نیز حول این دنیای مشترک اما کمی خصوصی کمک میکند.