فرهنگ و طراحی مجتمع فرهنگی
طراحی مجتمع فرهنگی و معاني فرهنگ عبارتند از : علم، دانش ، ادب ، تربیت ، سنجيدگي، حکمت، عظمت، پرورش ، نیکوبي، معرفت، فضل و بزرگي . مجموعه آداب و رسوم، مجموعه علم و معارف و هنر ها.
در تعریف و توصیف فرهنگ بین روانشناسان، جامعه شناسان مردم شناسان و ادبا اتفاق نظر نیست، علاوه بر آن :
- گروهي فرهنگ و تمدن را يکي مي دانند.
- برخي تمدن را جزو فرهنگ به شمار مي آورند و بعضي فرهنگ را بخشي از تمدن مي انگارند(ایل بیگی، شیما، ۱۳۸۴).
فرهنگ را با تعریف هايي به غایت متنوع و گوناگون عرضه کرده اند و بسیار کسان بر آن توصیف ها نگاشته اند و نسبي ستوده اند ولي چون هر کس از ظن خود بدان پرداخته، مفهوم واژه در هاله ای از ابهام محو گردیده و لاجرم تعریف هايي گنگ و نارسا و ناقص دستاويزي شده براي گروهي که معتقدند فرهنگ غیر قابل تعریف است . دست کم یکصد و بیست سال که سرآوران تفکر بشري با اين واژه کلنجار می روند و آن را به میل خود به صفاتي متصف مي كنند هر یک از اندیشمندان زبده معنايي خاص خود را ارائه مي کنند. هر کسي ديدي دارد و برداشتي و تعريفي ولي نه تعريفي جامع و مانع و نه تعريفي گويا و رسا و نه تعريفي که به واقع فرهنگ را مشخص کند، معرفي كند و بشناساند و شک و شبهه را برطرف کنند. برخي هم معتقدند که معني گسترده اي دارد و نمي شود تعریف کرد داشتن معني گسترده نمي تواند دلیل نداشتن تعریف باشد، علت نشناختن فرهنگ است . اگر کسي چيزي را به واقع بشناسد و قادر به بیان باشد مي تواند آن را بشناساند و تعريفي جامع و مانع ارائه دهد ولو فرهنگ و تمدن باشد.
برای خواندن مطالب مربوط به معماری ایرانی لینک روبرو را کلیک کنید: سبک معماری ایرانی
بنیاد لویی ویتون | فرانک گری
مراد از فرهنگ بضاعت و توان معنوي انسان است و بضاع معنوي عیان و فعال انسان خانواه و قوم یا اجتماع است که مي توان چندین هم تعریف کرد.
- فرهنگ تجلي اندوخته هاي معنوي انسان است.
- فرهنگ از قوه به فعل در آوردن بضاعت معنوي است.
- فرهنگ تمامي انداخته هاي معنوي در زمان و مکان است. (ابوالقاسمي، لطيف، مقاله حریم فرهنگ)
انسان در طول زمان مي زيد و آنچه در این راه مي اندوزد و مي آموزد را شکل هايي به تدریج ساده تر مي بخشد تا مفهوم یا مفهوم هاي ژرف آن را با رواني بيشتري در دسترس داشته باشد . ذهن در طول این راه مجري فرمان بري از ضمیر آگاه انسان ، پی گیر باز آوري ها و جا به جا کردن ها و سنجش ها و ارزيابي هاي آن آموخته ها و اندوخته ها بیدار مي ماند و انسان را داراي تواني ناشناخته مي کند. تواني که در پي انگیره هايي همزاد و با تصور و تخیل و تجسم آماده آفرینش چيزهايي تازه است . ایرانیان، دست يابي انسان به برتري هايي در جهان معنوي از راه بهره وري از توشه انداخته ها و آموخته هایش را، به مثابه پديده اي دانسته اند همزاد با انسان و فعال در طول زندگي فردي و اجتماعي وي، در نامیدن این پدیده واژه فرهنگ را ساخته اند.
فر به معناي شوكت و شکوه و نمایانگر یا نشانه اي از والا نگریستن و به ارزشمندي انديشيدن و در تعالي گام نهادن است. ضمن این که به پیش و به پيش روي و به جلو نگریستن را به مفهوم زماني – مکاني کلمه در بردارد و هنگ به معني سنگيني و وقار، فهم و معرفت ، هوش و هوشياري، کشدن و بدست آوردن قائم بر آموزش و پرورش است.
واژه هایی که زبانهاي امروز زنده تر جهان در برابر فرهنگ نهاده اند، پرورش یافتگي را در نهاد دارد و به معناي مجازي اش مجموعه شناختهايي است که شخص مي تواند داشته باشد و همین معنا براي فرهنگ قوم یا ملتي نیز به کار گرفته مي شود اما از آنجا که زبان در طول زندگي کاربردي اش به دست مردمان و بر حسب نیاز ها و نظريه هاي آنان هم شالوده خود را دگرگوني مي بخشند و هم به واژه هايي که در بر دارد توانهاي بياني تازه اي مي دهد، گاه کار القاي معاني و مفاهیمي تازه زاده شده را حتي به واژه هاي قديمي را مي گذارد، در مورد خاص واژه فرهنگ جاي تامل است . در این زمینه، نکته اي را يادآور مي شويم. فرهنگ نزد اروپاییان به گونه اي تعريف نشده که بتواند هر صاحبنظري را پسنديده افتد. آنچه به شکل آزاد از قید و بند هاي اکادمیک می توان از سوي آن عنوان کرد، چنین خلاصه می شود : فرهنگ هر شخص ، حاصل آگاهي ها و شناخت ها و تجربه هاي وي است. هر انساني صاحب فرهنگ است و هیچ جامعه اي نمي تواند بي فرهنگ باشد. چه این فرهنگ را زاده از تعريفي بدانیم که هم اکنون گفتیم و چه در استنتاج از معناي واژه فرهنگ در زبان فارسي یا مبتني بر بررسي اي زبان شناختي که البته در آخرین تحليل انطباق با دست کم تشابه بسیار میان آن دو ديده مي شود.
معادل فرهنگ در زبان انگلسي به کلمه Culture بر می خوریم که به معناي فكر هنري و اداب و رسوم جامعه و همچنین ترقي و گسترش هنر اندیشه و برخاستن و شکوفايي نيز مي باشد علماي انساني و اجتماعي در عهد ما به این مفهوم مصداق موسمي داده ند که مي توان آن را مجموع میراثهاي جامعه دانست که با توالي زمانها و نسلها، متشکل و تعیین یافته و قابلیت انتقال در زمان و مکان حاصل نموده باشد.
فرهنگ عبارت است از ارزشهايي که اعضای یک گروه معین دارند، هنجارهايي که از آن پیروي مي کنند کالاهاي مادي که توليد مي كنند (آنتونی گیدنز، جامعه شناسی). اگر این تعریف را بپذیریم فرهنگ داراي معنايي عام خواهد بود و شامل تمام میراثهاي یک قوم اعم از فکري و ذوقي و هنري و نیز تمام آداب و رسوم و عادات و وسایل و شيوه هاي مربوط به زیستن در یک محیط و ناحیه و قواعدي که در کردار و پندار مردم آن ناحیه مقبول و متداول گردیده و نسل به نسل بین آنان انتقال یافته و در حافظه جمعي آنها نگاه داشته شده است. پس هنگامي که سخن از میراث فرهنگی یک ملت به میان می آوریم، مقصود ما عناصري از فرهنگ ملي است که به مرور زمان انتخاب و حفظ شده و ادامه یافته است نه انچه به مرور زمان طرد و از حافظه جمعي محو گردیده است و فقط گاهي اثر آن در متون تاريخي و ادبي باقي مانده است و بس.
برای خواندن مطالب مربوط به معماري ايراني لینک روبرو را کلیک کنید: هنر و معماری ایران ، سبکهای معماری ایرانی
مرکز فرهنگی حیدر علی اوف | زاها حدید
فرهنگ و هنر:
با توجه به اینکه ركن اساسي هر اجتماعي را فرهنگ آن جامعه مي سازد و با توجه به این که رشد فرهنگي در هر جامعه اي بسیار مهم می باشد لذا چنین به نظر مي رسد براي دست یابی به این مهم لازم است مراکزي چند در شهر هاي مختلف ایجاد شود (ایل بیگی،شیما،۱۳۸۴). در مورد مسائل فرهنگی شایسته است پژوهش و تحليل هاي دامنه دار تخصصي انجام گیرد تا بتوان دریافت فرهنگ ما به طور کلي بر چه بنیانهايي استوار است و چه عواملي در آن نقش آفرین بوده و یا چه ریشه هاي باستاني داشته است. بنابراین باید ویژگي فرهنگي کشور را در جامعه، کانون آموزش و پرورش حتي نمود هاي هنري جستجو کرد و عواملي را که در رشد آنها دخالت داشته شناخت.
چنانکه مي بينيم در گذشته هاي دور و تا حدي نزدیک به زمان ما برخورد آرا و عقاید و سلیقه ها معمولا در مراکزي چون بازار، مسجد و قهوه خانه، حمام و به طور کلی در فضاهای باز و آزاد و حتي در گذرگاه ها صورت مي گرفته است و بدین ترتیب زیر ساز مسائل اجتماعي اقتصادي سياسي که هر کدام به سهم خود دخالت موثري در تكوين فرهنگ جامعه داشته اند شکل مي گرفته است.
زبان، خط ، لباس، صنايع دستي ، جشنهاي ملي و مراسم مذهبي تشکیل دهنده آداب و رسوم و سنتهاي اجتماعي بوده که جزئی دیگر از فرهنگ جامعه را تشکیل داده اند.
نکته شایان توجه دیگر اینکه در فرهنگ گذشته ما هنرهاي گوناگون هر کدام به شکل خاصي بوده است ولي نميتوان ارزش هنري نمود هايي مانند جشنهاي محلي همراه با رقص و موسيقي و جلوه هاي هنري دیگر نظیر نقاشي و بویژه معماري و در این اواخر تئاتر هاي سنتي ( مثل روحوضي) را نادیده گرفت اما در اثر گذشت زمان و شکوفایی تمدن اجتماعي به تدريج تحول شایان اهمیتی در جامعه روي داد به این صورت که مراكز نويني به فضاهاي تجمعي اختصاص یافت و در این میان سالنها – چایخانه ها ، رستورانها، تریاها و نیز فضاي وسایل تفریحات سالم توانستند آثار قبل ملاحظه و ارزنده اي از خود باقی بگذارند. آنچه در سالهاي اخير در حفظ يا شناخت ارزش، آداب و رسوم سنتي صورت گرفته و با ایجاد موزه ها و نمایشگاههای مختلف براي تبلور ارزشهاي هنري و ملي رشته هايي مانند خوشنويسي، فرش، صنايع دستي به شكوفايي استعداد ها کمک کرده است ، خود عامل بسیار ارزنده و موثري محسوب مي شود که نقش والايي در فرهنگ ما دارد. با تمام توجهي که در دوران اخیر نسبت به سازمانهاي مانند کتابخانه ها ، سالنهاي ورزشي به عمل آمد اما بعلت عدم شناخت صحیح فرهنگ مطالعه و روش استفاده از پديده هاي ورزشي، آنچنان که باید و شاید نتایج ارزنده و چشمگيري بدست نیامد و این مراکز نتوانستند با جذب علاقه عمومي نقش فرهنگی خود را بدرستی ایفا کنند. همین خصیصه را مي توان در جلوه هاي هنري مشاهده کرد که با تمام کوششهاي انجام گرفته در رشته هاي گوناگون هنر مانند: عکاسي، موسيقي ، مجسمه سازي، سينما، تئاتر و بالاخره معماري باز عواملی از قبیل نداشتن برنامه جامعه و کامل و بویژه تمایل بیشتر به ارضاي علاقه هاي فردي و هنر غیر متعهد همچنان نتيجه هاي لازم را به بار نیاورد.
بنابراین لزوم تحولي فرهنگي به خوبي احساس مي شود که ایجاد مراکز فرهنگی متعدد مي تواند بدون شک سهم بسزايي داشته باشد.
شاید یکی از راههای رسیدن به هدف والا، استفاده صحیح از اوقات فراغت افراد باشد که بي تردید می تواند فرصتي و امكاناتي براي پرورش استعداد ها فراهم آورد و حتي سینما، تلویزیون ، گفت و شنید دیدارها اگر متكي به اصول صحیحي باشد در غناي فرهنگ جامعه موثر است و اگر همین روند در مراکز آموزشي به کار گرفته شود طبعا به این تاثير مي افزايد.
شهر فرهنگ کاليجيا | پیتر آیزنمن
طراحی مجتمع فرهنگی به عنوان یک نیاز ضروری جامعه
بدون شک امروزه ضرورت طراحی مجتمع فرهنگی و اهمیت آن در استحکام پیوندهاي ملي و مذهبي جامعه بر هیچکس پوشیده نیست همواره گفته مي شود که غفلت از تامین همه جانبه نيازهاي فرهنگي بنیانهاي جامعه را سست نموده و آینده آن را به طور جدي تهدید پیدا نموده و طبیعتا توجه به نیازهای وسیع و پیچیده اي را اقتضا مي نمايد. صادقانه باید تصدیق نمود که روز به روز درک عمومي بویژه در سطح مسئولین نسبت به نیازها و ملزومات امور فرهنگي ارتقا مي يابد. اما آیا سرعت این دریافتها با شتاب فزاینده تهاجم فرهنگی بیگانه تناسبي دارد. همچنين علي رغم نگراني تلويحي که در هسته مرکزي بحث مزبور جاري است نباید خوش بيني خود را از تلاشهايي که این روزها صورت می پذیرد پنهان نمود. غرض تنها استخراج این نتیجه است که فرهنگ و امور فرهنگي در شکل پیچیده و تکامل یافته امروزی نیازها و ملزوماتي دارد و این نوشتار درصد و توضیح و تشریح نیاز هاي فيزيكي كالبدي فعاليت هاي فرهنگي است. ( سي سخت، مسعود، مرکز فرهنگي و تفريحي منطقه ۲۲) .
اگر چه امروزه وسائل ارتباط جمعي همچون تلویزیون، رادیو امواج فرهنگي خود را همه روزه در داخل خانه ها انتشار مي دهند لیکن بسياري از امور فرهنگي تنها در مكان هاي مخصوص به خود صورت می پذیرد. مکان هايي همچون کتابخانه ها، سینماها، تئاتر ها امروز جز فضاهاي قطعي يک مجموعه شهري در آمده و بدون آن شهر از خلا فرهنگي محسوسي رنج خواهد برد.
اگر چه این قبیل فضاها به لحاظ کم مخاطبان كمتري نسبت به وسائل ارتباط جمعي دارند اما نمي توان مدعی شد که از نظري كيفي از اهميت كمتري برخوردار هستند. مزیت عمده مراكز ومجموعه هاي فرهنگي نسبت به رسانه هاي گروهي در آن است که فرد ابتدا احساس علاقه کرده و سپس اراده مي كند و به یک مرکز فرهنگي براي مشاهده و یا انجام یک کار فرهنگي مي رود. بنابراین او میل خود به سوي یک کار فرهنگي رفته لذا به نحو بارزتري از آن بهره مند مي گردد. در حالیکه في المثل تلویزیون امروزه یک پدیده تا حدودي تحميلي و یک طرفه در خانه مي باشد بینندگان حتي در صورت عدم اشتباق از برنامه هاي آن استفاده مي کنند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که مراکز فرهنگي از قدرت تاثیر گذاري بيشتري روي فرد و جامعه برخوردار بوده و همچنین بعلت قدرت انتخاب استفاده کننده از این مراکز، این مراکز باید واجد شرايط كيفي و جاذبه خاص بوده تا بتواند استفاده کننده را به خود جذب نماید و بعد از این مرحله قدرت تاثیر گذاري مجموعه هاي فرهنگي بر فرد استفاده کننده به حداکثر مي رسد.
خانه اپرا سیدنی | یورن اوتزان
فرهنگ و عوامل وابسته
(ایل بیگی، شیما، ۱۳۸۴، ساروخاني ، باقر، ۱۳۷۰ -گي روشه، ۱۳۶۶ – سلطانزاده ، حسين،مقدمه اي بر تاریخ شهر و شهر نشینی ایران).
روابط انسانی
برای رسیدن به یک مفهوم روشن و صریح از این ترکیب روابط انسانی ناچار باید به طور اختصار به تعریفی دقیق تر از مفهوم روابط و مفهوم انسان بپردازیم. انسان موجودی است که در طبیعت از نظر ظرفیت زیست شناسی در تطابق با محیط ضعیف می باشد. یعنی بیشتر به کمک آموزش و تربیت آن هم در مدت زمان طولانی باید به قدرت لازم برای شناخت محیط و هماهنگي با آن و استفاده از آن برسد و توانايي دفاع از خود را در برابر عارضه هاي طبيعي بدست آورد. از این جهت انسان کمتر از سایر موجودات مي تواند به کمک غرایز در مدت كوتاهي به شناسايي محيط و قدرت دفاع از خود برسد و بیشتر از سایر موجودات، بوسیله آموزش و پرورش توانايي رشد و توسعه قواي عقلاني را داراست.
همین ویژگی زیست شناسي انسان، يعني ضعفي که در رشد غرایز و قواي جسماني او وجود دارد و قدرتي که در اثر آموزش وتربیت بدست می آورد. اولین سنگ بناي « رابطه انسان با همنوع » خود مي باشد. انسان دوران کودکی و نوجواني يعني دوران ایجاد تکوین شخصیت و پرورش جسمي خود را در مدتي طولاني و به كندي مي گذراند و در مقابل این ضعف طبيعي داراي قدرت عاقله ایست که نه تنها به او نيروي هماهنگي و تطابق با طبیعت و مهار کردن نیرو هاي آنرا نیز دارا مي باشد. انسان بر خلاف سایر موجودات و جانوران بخاطر خصلت خاص خود يعني غلبه بر طبیعت و مهار نیروهاي آن در حیات و زندگي خويش داراي هدف است . انسان موجودي آفريننده و خلاق است . از این رو، گذشته از حوائج ضروري براي ادامه حیات و غرایز حیوانی و اراضي آن از طریق تغذيه، زاد و ولد و پوشاک و … که از طریق کار جسمي بدست می آید، دست به کار خلق و ایجاد آثار گوناگون براي رسيدن به هدف غايي مي زند. انسان با فکر و اندیشه و تحلیل مسائل ، در حال تکوین و آفرینش زندگی بهتر است . تفاوت بین انسان و سایر مخلوقات این کره خاکی همين قدرت تفکر، و تعقل و اندیشه مي باشد.
وقتي دکارت فیلسوف فرانسوي در قرن هجدهم ميلادي مي گويد « من می اندیشم پس هستم » قصد او از اندیشه و هستي ، اندیشه هستي غريزي و حیوانی نیست، بلکه مفهوم و هستي در فلسفه دکارتي اندیشه و هستي قطعي است . بین اندیشه و هستي رابطه متقابل و همه جانبه اي وجود دارد . يعني کیفیت و کمیت بدون ترید در منطق دكارتي رابطه نزدیکی با کیفیت و کمیت اندیشه انسان دارد. وقتي اندیشه و فکر بقا ذات هستي انسان را تشکيل مي دهد تکامل و رشد کيفي و كمي هستي و زندگي انسان به چگونگی اندیشه و فکر و ارزشهاي تربيتي و اجتماعي آن بستگي پيدا مي کند. بنابراین باید مفهوم روشني از اندیشه و هستي بدست آوریم که رسالت اندیشه و عقل در حیات انساني تکامل هستي انسان است و هستي در اينجا به معني مجموع شخصيت فرهنگي، مذهبي، اقتصادي ، اجتماعي و عاطفي انسان است .
اگر از انسان قدرت اندیشه و تفکر را باز گیرند. انسان طبعا از وضعیت آفرينندگي و خلاقیت خویش خارج مي شود و به این جهت وقتي به روابط انساني توجه می کنیم باید عامل خلاقیت انسان را در نظر داشته باشیم انسان خلاق، خالق ارزشهاي انساني، اخلاقي، عاطفي ، اجتماعي، هنري و اقتصادي خويش است يعني با نيروي اندیشه فکر و عقل قادر است ، بهترین وسایل و شرایط را براي ايجاد بهترین شرایط زندگي خويش بوجود آورد. حرف از روابط انساني در حقیقت مسئله اندیشه و تفکر و ایمان ، اعتماد و میزان رشد و نمود آن در افراد جامعه است. چرا که درک انسان از روابط انساني بسته به کیفیت آموزشي است که فکر و اندیشه او از فرهنگ و رسوم و اعتقادات زندگي فردي و اجتماعي بدست مي آيد. با توجه به مطالب فوق در بررسي انساني بصورت اساسي و اصولی به این نتیجه می رسیم که همه رسوم، اعتقادات، آئین ها، قوانین و نظامات اجتماعي و اخلاقي و علمي، تاريخي در اصل طبیعت بشري جز وسيله اي براي ساختن رشد فکری و فطري و انسانیت انسان بشر نیست.
کانون فرهنگی و شهری | ریچارد میر
آموزش طراحی مجتمع فرهنگی
آموزش را باید در مفهوم فرهنگي به مفهوم وسيع آن مورد توجه قرار داد، زیرا آموزش جزئی از فرهنگ است ، و فرهنگ گذشته با همه خصوصيات القائي و انتقالي خود از آموزش شروع مي شود و آموزش وسیله انتقال فرهنگ از نسلی به نسل دیگر است . بنابراین به تعبيري وسیله است و فرهنگ هدف آن و به تعبیری دیگر آموزش ظرف است و قالب و فرهنگ مفهوم است و محتوي آموزش و فرهنگ به اعتبار اینکه هر دو جزئي از زيربناي مناسبات اجتماعي و اقتصادي انسانها هستند، عوامل ثابت و بدون تغییر نیستند و حرکت و تکامل جز ذات آنهاست و به اعتبار این که آموزش و فرهنگ وسیله تکامل و ارتقاي شخصيت اخلاقي و اجتماعي و سياسي انسانهاست و همچنین وسیله کشف منابع نیروهاي طبيعي و تکامل ابزار و وسایل زندگي و بهتر کردن شرايط آن است که طبعا و ذاتا دینامیک و تغيير پذيرند. اگر فرهنگ و آموزش از دو منبع انسان و طبیعت و روابط آنها تغذیه نکنند قادر به تاثیر متقابل در روابط انسان و منابع طبيعت و کشف روابط نامکشوف و مجهول انسانها در روابط آنها با منابع طبيعت و نيروهاي آنها نخواهد شد. آموزش و فرهنگ در مجموع حاصل دانايي هاي ذهني، فکري ، اندیشمندي موجود و بالفعل انسان نیستند، بلکه حاصل مجموع دانايي هاي ذهني، فکري و بالقوه انسانها نیز می باشند. با توجه به مسائل فوق ، بهترین فرهنگ ها، فرهنگي است که حامل تمامي دانايي هاي فکري و ذهني بالفعل و بالقوه « موجود و قابل کشف » قابل کشف تمدن انساني در جهان و تاریخ یک جامعه باشد و بهترین آموزشها، آموزشي است که نوع سیستم آن ، نه تنها روشها و وسایل را براي انتقال دانايي هاي فکري و ذهني موجود به انسانها عموما و نسل جوان خصوصا دارا باشد، بلکه داراي بهترين روشها و وسایل براي كشف و بدست آوردن دانايي هاي فكري و ذهني مجهول و نامکشوف نیز باشد.
بر این اساس می توانیم معیار ها و ضابطه هاي یک فرهنگ و آموزش صحیح را بدست آوریم. فرهنگ یعني مجموعه دانايي هاي فكري و ذهني انسان، و آموزش يعني مجموع روابط و وسايلي که تنظیم کننده و شکل دهنده این دانايي ها و انتقال دهنده آنها به نسلهاي ديگر مي باشند.
فرهنگ بوسیله آموزش ، نه تنها دانايي هاي فكري و ذهني انسان را تنظیم می کند و انتقال مي دهد، بلکه قدرت و توانايي هاي فکري و ذهني تازه مي آفريند. با این تعریف ، بهتر مي توان وضع و موقعیت فرهنگ و آموزش را در یک جامعه مورد بررسي و مطالعه قرار داد و از مشکلات اجتماعي، اقتصادي، اخلاقي ، علمي و فني یک جامعه براي شناخت ارزشهاي موجود فرهنگی و آموزشي آن کمک بگیریم، زیرا رابطه فرهنگ و آموزش با جامعه و مجموع روابط و بنیادهاي اجتماعي آن یک رابطه متقابل است.
در اینجاست که رابطه بين آموزش و فرهنگ با مجموع سیستم سیاسي، اداري اجتماعي و اقتصادي جامعه آشکار مي شود. هدف اصلی فرهنگ و آموزش، استخراج و شکفته کردن و شناختن استعداد هاي انسانها و تربیت آنهاست . نظام اجتماعي، سياسي و اداري جامعه نه تنها باید این استعداد ها را پس از آموزش به کار گمارد و آنرا در خدمت كمال ، رشد و توسعه جامعه قرار دهد، بلکه باید از قبل وسایل و زمينه هاي لازم را براي اينکه نظام آموزشي و فرهنگي جامعه قادر به شکوفا کردن استعداد هاي افراد را کشف و شکوفا نماید. بطور کلي مفهوم فرهنگ براي یک اجتماع در درجه اول عبارتست از تهیه کادرهاي مورد نیاز کشور در زمينه هاي خدمات و تولید، و اعتلاي ارزشهاي معنوي جامعه مي باشند. از این نظر فرهنگ جامعه را باید کارخانه آدم سازي ناميده که نسل جوان يعني مواد خام را باید به نسبت احتياجات جامعه تبدیل به مواد ساخته شده و قابل استفاده در آورد.
در مرحله بعدي فرهنگ شکل دهنده روابط اجتماعي و اقتصادي جامعه، از طریق تنظیم آرمانها و انگیره هاي انساني و اعتقادي مي باشند. فرهنگ در واقع با كيفيت خود چهارچوب و ابعاداخلاقي ، اعتقادي ، علمي و اجتماعي افراد را تعيين مي كند و طرز فکر کردن و مماشات و سیر و سلوک را به آدمي مي آموزد و وظایف اجتماعي او را بوجود مي آورد.
تالار کنسرت تنفریت | سانتیاگو کالاتراوا
ارزش هاي فرهنگي
واضح است که فرهنگ و طراحی مجتمع فرهنگی از تداوم زمان و دقایق و تجربه شکل می گیرد. تجربه ها ذخیره شده و از نسلی به نسلي منتقل مي شود . اما به همین اندازه نماینده گشت و جستجوي آینده نیز هست. بسیار کسانند که تردید دارند از ابتدا نگرشي را بپذیرند که احترام به گذشته بر آن مسلط است، زیرا کاربرد فرهنگ از پیشرفت تکنولوژی آدمي جدائی ناپذیر است . با این همه و با در نظر گرفتن همه جوانب در شرایط کنونی باید از مسئله حفظ ارزشهاي فرهنگي آغاز کرد و در این راه آشفتگي هايي وجود دارد که بر چنین ارزشهايي اثر مي گذارد.
اولین نکته این است که ما در حال گذران تحولي سريع و در واقع تغييراتي عميق هستیم. این تغييرات در واقع به انفجار جمعیت و پيشرفتهاي فني مربوط است . از گسترش شهرها و پیشرفت حمل و نقل و ارتباطات مي توان بعنوان دو نمونه چشمگیر نام برد، گرچه این تغییرات پیش از همه در مسائل مادي به چشم مي خورد، اما اثراتي پس عظیم و مستقيم بر جنبه هاي گوناگون زندگي و روان انسان مي گذارد. بنابراین قابل درک است که در چنین وضعی حفظ ارزشهاي موجود فرهنگي و انساني و اخلاقي جامعه و توسعه آن دشوار هاي فراوان دارد.
دومین نکته که علیه ارزشهاي فرهنگي عمل میکند، کاهش عمومي اهميتي است که به جنبه هاي روحي و معنوي زندگي داده مي شود. این حرکت ابتدا در کشور هاي صنعتي آغاز شد و حال نیز در کشور هاي در حال توسعه، در حال گسترش مي باشد. عامل انتقال این حرکت به کشور هاي در حال توسعه این است که اینان الگوهاي توسعه صنعتي را بي آنکه آنها را با وضع خود تطبيق دهند، مي پذیرند . نکته برجسته این الگوي توسعه اهمیت دادن زیادی به عناصر اقتصادي در فرآيندي است که اگر قرار باشد توسعه نامیده شود باید تمامی نیازها و استعداد ها و خواسته هاي انسان را در برگیرد.
تلاش و جستجوي انسان امروزي بیش از هر چیز به خاطر قدرت، آسایش مادي و لذت بردن است . ریشه انواع سوء استفاده ها از دانش و تكنولوژي در واقع همین مطلب است . چنين محيطي گذشته آن را مورد تهدید قرار مي دهد و معتبرترین محصولات آنرا جنبه هاي اقتصادي مي اندازد، چیزی که ارزش این محصولات را با ملاحظاتي تعيين مي کند که کمتر ربطي به زيبايي شناسي دارد و ارزش هاي فرهنگي انساني و اخلاقي آنها را آشفته مي کند. باید این نکته را به روشنی درک کرد که این چون وچراي اساسي که گاهي صورت اعتراض و گاهي صورت طغیان و گریز بخود می گیرد در اصل چیزي فرهنگي است . یک واکنش غريزي در برابر نیاز هاي فرهنگي، اخلاقي و فطري زندگي انسانهاست.
آنچه گذشت، نشان مي دهد که حفظ ارزشهاي فرهنگي و حتي نفس زندگي فرهنگي تا چه اندازه دشوار و نیز ضروري است . همچنین نشان مي دهد که نیروها و جنبشهايي وجود دارند که در جهت مخالف این ارزشها عمل میکنند و ما باید در برابر آنها هشیار باشیم.
علاوه بر ارزشهاي فرهنگي، باید به پیشبرد و طراحی مجتمع فرهنگی نیز توجه کافي مبذول گردد. حفظ و پیشبرد ارزشهاي فرهنگي را نباید دو جنبه متفاوت – چه رسد به متضاد – دانست. اینها در حقیقت دو بخش از یک مسئله پیچیده است و به صورت تنگاتنگ بر هم تاثیرات متقابل دارند. درباره اختلاف نظرات پیرامون مسئله پیشبرد فرهنگي، ما هر نظري داشته باشیم ، شک نیست که تکامل ارزشها در هیچ جا و هیچ شرایطی یک پیشرفت تک محوري نیست که از پایه اي ايستا آغاز شده و یک وضع فرهنگي مستقر در زمان معيني باشد. نخستین دلیل این نکته این است که این حفاظت بدین معناست که گاه زندگي تازه اي در ارزشهاي فرهنگي موجود دميده مي شود و این فرآيندي است که ممکن است چشم اندازهاي تازه اي در برابر ارزشها بگشاید. مثلا كوشش هايي که در بسیاری از کشورها براي حفظ آثار تاريخي در برابر گسترش بي نظمي اقتصادي در شهر های بزرگ صورت مي گيرد، گرچه در زندگي امروزین جايي ندارند، تنها بدلیل حفظ چيزي سنتي که نزد ما ارزش عاسفي دارد نیست ، بلکه نشانه میل به رسیدن نگرش تازه در شهر سازي است.
فرهنگسرای نیاوران | کامران دیبا
محيط زيست
مسائل مربوط به نحوه دستيابي به فعاليت هاي فرهنگي و شرکت در آنها به عوامل متعددي بستگی دارد. شاید بتوان گفت که محيط زيست بشر است که مسائل فرهنگی را مطرح مي کند. به عبارت دیگر تاثیرات محیط زیست نحوه دسترسي به زندگي فرهنگي و شرکت در آن را تغيير مي دهد.
سرانجام انسان ها متوجه به این موضوع شده اند که براي ادامه زندگي نباید بطور خشونت آمیز، محیط زیست را زیر سلطه خود بکشند، بلکه باید تبادلي ظریف با طبیعت را تحقق بخشند که تنها راه زندگي هماهنگ با جهان مي باشد. این کشف هر چند اهميت زيادي در زندگي مادي دارد تاثیرش بر جامعه و فرهنگ نیز کم نیست.
محیط زیست چهار چوبي است که فعاليت هاي بشر در آن انجام مي گيرد هر چه را که انسان مي آموزد، مي آفريند ، مي شناسد و مي شناساند در قالب محیط زیست است. همانطوري که محيط زیست بر فرهنگ اثر مي گذارد. فرهنگ نیز بر محيط و بر ادراک ما از محیط و بر ارزشي که بر آن قائلیم تاثیر دارد.
تا کنون معماران و شهرسازان مي توانستند بدون نگراني زياد از نتايج دخالت خود بر محيط زیست هر گونه اي که ميل داشته اند ، عمل کنند. اما امروز با تکامل دانش بشري و پیشرفت تکنولوژی این وضعیت تغییر یافته است و کوچکترین دخالت باید بر حسب موضوع و زمینه و مسائل وابسته به آن صورت گیرد.
ما بعنوان انسان فقط مي توانيم دريافتي انساني، يعني دريافتي از وراي صافي هاي هنري ، علمي ، فلسفي و مذهبي که فراگرد هاي نمادين فرهنگ بشمار مي روند ، از جهان اطراف خود داشته باشیم . رابطه موجود بين محيط و فرهنگ ، از بسياري جهات اهمیت دارد. این رابطه ما را ياري مي كند تا نقشي را که هنر و فرهنگ در جامعه ما بازي مي كنند با دید تازه اي بررسي کنيم. اساسي را بوجود مي آورد که مي توانيم براي دريافت و درک مسائل و چشم انداز هاي محيطي که انسان آفریننده آن است به آن تکیه کنیم.
مشخص کردن زمینه های مشترک و در عین حال دقیق جهت دستيابي به زمينه هايي که بتوان با دخالت در آنها کمکي به بهبود وضع فرهنگي و در نتیجه آن بهبود کیفیت محیط زیست نمود، آسان نیست . چرا که هر فرهنگي اوليت هاي ويژه اي براي خود دارد. اما به هر صورت یک دخالت فوري ضرورت دارد که سازمان یونسکو و بعضي سازمان هاي ديگري هم در حال اجراي آنند.
اما اکنون یک دوره بحران زیست محيطي را مي گذرانیم که خطري براي پیشرفت بشر و حتي براي بقاي بشريت تلقي مي شود. باید در تمام سطوح اشکالي یکسره متفاوت از آموزش به وجود آورد تا جامعه را به خطرات این وضع از پیش آگاه کرد و موانع جدید و ابتکارهاي سازنده را بر انگیزد. مي باید برنامه هايي براي آموزش زیباشناسانه جوانان و سالمندان ترتیب داد تا معناي محيط به آنان فهمانده شود و روابط هماهنگي بين انسان و محیط مادي زيست او که کيفيت زندگي در آن اهمیت اساسي دارد بوجود آید.
در مراکز بزرگ شهري جهان، مي توان شاهد توجه مردم به رشته هاي مختلف هنري بود. اما این علاقه مندان جدید همواره اشکال هنر سنتي را نمی پذیرند و الزاما در روش هاي سنتي عرضه هنر به اجتماع شرکت نمی کنند. آنان که مي خواهند هنر ويژه هنرمندان باشد، همواره عقیده داشته اند که شرکت وسیع مردم فقط مي تواند براي هنر فاجعه بار باشد.
اینان با موضع گيري هاي خود براي عده اي این احساس را بوجود آورده اند که راه دسترسي به هنر را به عمد بر آنها بسته اند. این عده بیشتر از نمادهاي سنتي هنري دوري مي جويند و مصمم اند نهادهاي ويژه خویش را بوجود آوردند. آنها نه تنها مي خواهند نمادشان گسترده تر و بازتر شود، بلکه بطور ضمني طلب تجديد نظر در عمق مسئله اند.
مرکز پمپیدو-متز | شیگرو بن
لزوم ایجاد و طراحی مجتمع فرهنگی
تحولات اقتصادي و اجتماعي همواره با دگرگوني هايي در طرز اندیشه رفتار و افراد یک جامعه همراه است . نظام فرهنگی که بر اساس شکل خاصي و مجموعه اي از آداب و سوم استوار بوده و همزمان با یک تحول جديد متزلزل مي گردد و در سیر بسوي یک تعادل جدید به هدفهايي تازه نیازمند مي شود. اگر در نخستین مراحل تحول اجتماعی ایران نیاز هاي محرک اقتصادي داشت ، در این مرحله از انعکاس این خواسته ها و تمنیات معنوي و فرهنگي افراد به چشم مي خورد.
توجه به طراحی مجتمع فرهنگی در ایران با توجه به میراث فرهنگي و تماس دائم با تمدن غرب اهمیت اساسي دارد . زیرا گروهي از مردم مظاهر فرهنگی این سرزمین را ندیده گرفته و شیفته راه و رسم زندگي غرب شده اند و گروهی دیگر ورود برخي از مظاهر تمدن صنعتي را نشانه عدم علاقه و حفظ سنن ايراني دانسته اند . با تحولات اجتماعي و اقتصادی ایران ، اکنون جامعه به فرهنگي نیازمند است که بر مبناي فرهنگ ملي استوار باشد و نیز بتواند در زندگی ایرانیان بخصوص جوانان در یک جامعه صنعتي موثر باشد.
منظور اصلي بوجود آوردن شخصیت انسان مطلوب مي باشد که باید یک فرد را در زمینه هاي جسماني و اجتماعي – روحانی تربیت نموده و همچنین احتیاج به یک فرهنگي مي باشد که بر مبناي یک فرهنگ ملي استوار برخورداري از مظاهر فرهنگ جهان است. با توجه به مطالبی که در سطور گذشته بیان گردیده ، لزوم یک هدف و ایدئولوژی کلي براي جوانها که بتوانند به تمامي آنها را مجذوب نماید. این هدف تربيتي جسماني ، اجتماعي، روحاني مي باشد و لازمه آن داشتن یک سیاست فرهنگي است عواملی که ضرورت این سیاست فرهنگي را ايجاد مي كند:
۱.افزایش رفاه عادي
۲.افزایش با سوادان و تحصیلات ابتدايي ، متوسط و عالي
۳.افزایش جمعیت شهرنشین.
۴.افزایش اوقات فراغت
۵.افزایش وسایل ارتباط جمعي
۶.افزایش روابط بين المللي
شهر علم و هنر | سانتیاگو کالاتراوا
منبع: پایان نامه طراحی مجتمع فرهنگی شرق تهران،سمانه یار احمدی،۱۳۸۵