معماری، ساختوساز و تمدنها از نیاز به محافظت در برابر آبوهوا، حیوانات، یا دشمنان به وجود آمد. برجها، دژها، خندقها، جانپناهها و دیوارهها همگی برای پیشبینیهای احتمالی و محافظت ساختهشده بودند. پسازآن صنعت، فناوری، ماشینهای جنگی، بمبها و ماهوارهها پدیدار شدند. قلعه هاو برجها احتمال یافتن افراد و حمله به آن را آسانتر میکرد و شهرها کاملا ویران میشدند. معماری بیشتر به ابزاری برای بقا و ادای احترام تبدیل شد: پناهگاهها، پادگانها و یادبودها.
به دلیل بیان بدیع فرهنگها، ساختمانها و عمارت ها میتوانند اولین جایی باشند که در طول جنگها موردحمله و تخریب قرار میگیرد.
بنابراین، جنگ چگونه بر معماری تأثیر میگذارد؟
معماری تحت تأثیر همهچیز است: زندگی عادی روزمره، دستاوردهای بزرگ و سقوطهای عظیم تاریخ. هر آنچه انسان را تحت تأثیر قرار میدهد، بر درک او از فضا و نیاز او به فضایی متفاوت برای ارضای نیازهای دائمی در حال تغییر او تأثیر میگذارد. جنگها شهرها را با خاک یکسان میکنند و مردم را با آسیبها، فقدان و اندوهی مواجه میکنند که برای ادامه به زمان نیاز دارند. مقابله با این روند کند نیاز سریع و فوری برای جبران این خسارتها و بازسازی جامعه است. «تضاد» در اینجا در نحوه تأثیرگذاری و همافزایی این دو فرآیند متضاد با یکدیگر نهفته است.
چندین مکتب و سبک معماری به دلیل جنگهای جهانی و نحوه برخورد معماران به روشهای مختلف برای رفع پسلرزهها و پیامدهای جنگ پدیدار شدند، این رویکردها را میتوان در سه اصل اساسی خلاصه کرد.
اولین مورد عمدتاً حول محور بازسازی ویرانی ها به شرایط قبل از جنگ میچرخید. این رویکرد پر از شور و احساسات بود؛ مردم دلتنگ زندگی گذشته و «عادی» خود بودند و جنگ را تنها بهعنوان رویدادی درک میکردند که جریان عادی زندگی روزمره آنها را قطع میکند. این رویکرد منجر به کپیبرداریهای دقیقی از معماری کلاسیک شد که دیگر پاسخگوی نیازها و سبک زندگی جوامع نیستند.
رویکرد دوم الهام گرفته از اصول معماری قبل از جنگ بود، اما روشی تقلیدی نبود: ساختمانهایی که متعادل، تاریخی و منظم هستند اما شامل تزئینات غیرضروری یا تزئینات بیشازحد نمیشوند.
رویکرد سوم به دنبال رهایی کامل از آنچه آسیبدیده و ویرانشده و ساختن از ابتدا بود. شهرها نیاز به بازسازی سریع داشتند. بسیاری از مردم بیخانمان و آواره بودند و کلیه خدمات از بین رفته بود.
این رویکرد منجر به ایجاد چندین سبک معماری شد که گذشته را نادیده گرفته و به آینده جدیدی امیدوار بودند که همه آن را نشان دهد:
آسیبها ، تکنولوژی و حتی نیاز به بیان.
جنبش باهاوس توسط والتر گروپیوس شش ماه پس از پایان جنگ جهانی اول به وجود آمد. این جنبش به دنبال بازسازی و رفع فجایع ناشی از جنگ بود. باهاوس بر طراحی منطقی و سودمند تأکید داشت که از ترکیب هنرهای زیبا، صنایعدستی، طراحی، معماری و فناوری، اصول «شکل هر چیزی تابع عملکرد آن است»، «زیبایی در سادگی است» برای دوره جدید پس از جنگ استفاده کرد.
معماری جنبش باهاوس از اصول خاصی پیروی میکرد. اجتناب از تزئینات برای تمرکز بر طراحی ساده، منطقی و کاربردی؛ تمرکز بر اشکال هندسی ساده مانند مثلث، مربع و دایره؛ ترجیح استفاده از عدم تقارن بهجای تقارن؛ استفاده از فولاد، شیشه، بتن و سایر مصالح مدرن؛ سقفهای مسطح؛ دیوارهای پرده شیشهای؛ و نماهای صاف.
به دلیل نیاز مبرم به ساخت خانه برای بیخانمانها، نوع شناسی ساختمانهای جدید مجتمعهای مسکونی که به دنبال جنبش بروتالیسم بود، پدید آمد. معماری بروتالیست یک سبک معماری است که در طول دهه 1950 در انگلستان در میان پروژههای بازسازی دوران پس از جنگ ظهور کرد.
ساختمانهای بروتالیست با ساختارهای مینیمالیستی مشخص میشوند که مصالح ساختمانی و عناصر ساختاری خالی را در طراحی تزئینی به نمایش میگذارند. این سبک معمولاً از بتن یا آجر بدون رنگ، اشکال هندسی زاویهدار و پالت رنگی عمدتاً تک رنگ استفاده میکند. مواد دیگری مانند فولاد، الوار و شیشه نیز در آن وجود دارد. در بریتانیا، Brutalism در طراحی خانههای دولتی سودمند و کمهزینه تحت تأثیر اصول سوسیالیستی برجسته شد و بهزودی به سایر مناطق در سراسر جهان گسترش یافت.
در برابر این مکاتب فکری معماری رسمی، عقلانی و کاربردی، مکتب آرام و رمانتیک اکسپرسیونیسم ظاهر شد. جدای از این هدف هنری، معماری اکسپرسیونیستی به مفاهیم اشتراکی نیز می پرداخت. بلافاصله پس از جنگ جهانی اول، ویرانی عظیم انسانی که توسط اولین جنگ مکانیکی در مقیاس بزرگ ایجادشده بود، احساس ضد صنعتی را ایجاد کرد. این صنعت در ساخت ماشینهای مرگ که منجر به نابودی کامل شد، سرآمد بود. چنین دشمن مشترکی افکار برادری، اجتماع و دموکراسی را مطرح کرد. به خصوص در آلمان، تحمل واقعیت پس از جنگ دشوار بود.
شوک شکست در جنگ این احساس را به همراه داشت که دورانی سپریشده و زمان سازماندهی دوباره زندگی جمعی و هنر فرارسیده است. اکسپرسیونیسم با انتشار دقیق چنین اهدافی، راه عملی را برای مقابله با مشکلات اوایل دهه 1920 در اروپا ارائه کرد. اکسپرسیونیسم عصر ماشین را بهعنوان زیربنای آفرینش هنری رد کرد. در معماری، این امر بهعنوان مخالفت با طراحی ظاهر شد که صرفاً مشروط به خدمات شهری، مصالح، ساختوساز و اقتصاد است. در عوض، اکسپرسیونیسم با تغییر مسیر قیام اجتماعی به فعالیت هنری، از انقلاب سیاسی و هنری یکسان حمایت میکرد.
نتیجه گیری
معماری پس از جنگ بسیار جالب و مهم است؛ به معماران راههای مختلف احیای مجدد پس از سقوط و مهمتر از همه، شروعی دوباره با نگاهی امیدوار به آینده را میآموزد .
تحریریه گروه معماری هورنو
منبع : arch2o.com