واژه کرونا حالا در تمام زبانها و فرهنگهای دنیا مترادف است با «ترس» به معنی واقعی کلمه؛ ترس از بیماری و مرگ، ترس از هم نوع، ترس از اجتماع و حتی ترس از نفس کشیدن در هوای آزاد. کرونا موجود نامرئی کوچکی که حتی به تنهایی قادر به زندگی هم نیست، مدتی است که قفل تعطیلی بر درب تمام کشورها نشانده است. حالا همه به این فکر می کنند که بعد از خروج از بحران چه خواهد شد؟ جهان به کدام سمت خواهد رفت؟ دولتمردان، اندیشمندان، فلاسفه و اقتصاددانان چه رویکردی را پیشنهاد خواهند داد؟
از بررسی نظرات و تئوریهای این روزها استنباط می شود که قرار نیست همه چیز به حالت قبل از بحران برگردد و دانشمندان هشدار میدهند که از این به بعد ویروسها با ما خواهند بود و قطعا این دشمن مرموز، خطرناکتر از هر دشمن دیگری است. باید برای مقابله یا حتی ادامه زندگی در کنار آن تدابیر جدیدی در تمام حوزهها اندیشید. در این میان معماری و شهرسازی از مهمترین بازیگران هستند.
تاریخچه ارتباط معماری و بیماری
بشر در طول هزاران سال گذشته همواره با انواع بیماریها دست به گریبان بوده و کوشیده است تا با آنها مقابله کند. داروهای ضدباکتری، واکسنها و آنتیبیوتیکها جزو اختراعات جدید انسان هستند و به قرن نوزده و بیست بر میگردند. واقعیت آن است که تا پیش از آن، صرف نظر از درمانهای گیاهی، محلی و گاه جادویی، امکان دیگری برای درمان وجود نداشته است. پس انسان در طول این قرنها چه میکرده؟
پاسخ روشن است: «پیشگیری». چون راهی برای درمان وجود نداشته، انسان سعی میکرده است از طریق راهحلهای فیزیکی با بیماری مقابله کند و از شیوع آن بکاهد. از راه قرنطینه، فاصله اجتمایی و تغییر در فضای زندگی و احتمالا زیرساختهای شهری یا اجتماعی که در آن میزیسته است. به این معنی که از محیط ساخته شده به عنوان راهی برای مقابله با بیماری استفاده می کردند. پیش از سال چهارصد قبل از میلاد مسیح(ع)، بقراط این تئوری را مطرح کرد که «فضاهای بیکیفیت که دارای هوای ناسالم یا آب آلوده هستند موجب بیماری میشوند و انسان باید در جایی زندگی کند که از این آلودگیها به دور باشد».
قرنطینه به عنوان یکی از قدیمیترین راههای جلوگیری از شیوع بیماری به نوعی یک عکسالعمل غریزی برای دوری از خطر با واسطه قرار دادن یک فضا برای مراقبت از خویش است. قرنطینه نوعی واسطه مکانی و زمانی است برای جلوگیری از مواجهه فوری با چیزی که ما در مقابل آن ضعیف هستیم. قدمت استفاده از واژه قرنطینه با کاربرد امروزی آن (از ریشه کلمه لاتین Quadraginta به معنای چهل) به قرن چهاردهم میلادی و دوران طاعون سیاه در اروپا بر میگردد؛ دورانی که در شهر ونیز قانونی وضع شد که ملوانان و مسافران قبل از تخلیه بار مجبور بودند چهل روز در کشتی بمانند.
جدا سازی بیماران از بقیه مردم اما به خیلی قبلتر از اینها و حتی زمانی بر میگردد که مردم اطلاعی راجع به باکتریها و منشاء بیماریهای عفونی نداشتند. برای اجرای قرنطینه در بسیاری از موارد احتیاج به در نظر گرفتن محلی برای جداسازی بیماران یا کسانی که مشکوک به بیماری بودهاند وجود داشته است و به همین خاطر وقتی در تاریخ جستوجو میکنیم به مکانهایی مثلا برای نگهداری جذامیها و یا بیماران لاعلاج بر میخوریم.
مانائو و تویلی نویسندگان کتابی هستند درباره تاریخ و معماری قرنطینه. آنها برای تکمیل کتابشان از طریق سفر و مصاحبه، اطلاعات جالبی از انواع قرنطینه در طول تاریخ به دست آوردند و در سال ۲۰۱۰ نمایشگاهی در گالری استور فرانت آرت اند آرچیتکچر (Storefront Art & Architecture) با نام «مناظر قرنطینه» برگزار کردند.
نمایشگاه، مجموعه آثاری از هجده هنرمند طراح و معمار را نشان میداد که هرکدام از آنها با الهام از یک یا چند بعد از جنبههای جسمی، بیولوژیکی، اخلاقی، معماری، اجتماعی، سیاسی، زمانی و حتی نجومی قرنطینه، خلق شده بودند. این آثار تصاویری از قرنطینه فضانوردان در بازگشت از فضا، محل سایت چرنویل یا مکان نگهداری بیماران ایدزی لاتین تبار در گوانتانامو را در بر میگرفت. برای نمایشگاه، مانائو و تویلی از طراحان دعوت کردند که با توجه به ضرورت دوران مقاومت آنتیبیوتیکها، بیماریهای جدید، همهگیریها و بیوتروریسم، آینده قرنطینه را تصور کنند و به این موضوع بپردازند. اینکه که چطور می شود وقت خود را در قرنطینه گذراند و یا اینکه چگونه ممکن است شهرها فضاهای بیشتری را برای قرنطینه در خود جای دهند بدون اینکه موجب تبعیض و یا معضلات اخلاقی شوند.
در دوران پیشامدرن و حتی عقب تر تا دوران باستان، زندگی اکثریت جمعیت شهرنشین، غیر بهداشتی و بی کیفیت بود. شهرهای قرون وسطا و پیشامدرن شهرهای ناسالمی توصیف شدهاند که کیفیت زندگی در آنها به مراتب پایینتر از روستاها و حومهی شهر بوده و زمینه اپیدمیها و بیماریهای عفونی در آنها بیش از مناطق غیرشهری اطرافشان گسترش مییافتند.
در دوران انقلاب صنعتی و مهاجرت گسترده روستاییان به شهرها برای کار در کارخانهها، موج جدیدی از بیماریهای همهگیر دامن جوامع بشری را با سرعت زیادی گرفت. بزرگ شدن بیرویه شهرها، تراکم زیاد آدمها و فقر، باعث شد کیفیت زندگی مردم از آنچه که پیش از آن بود هم پایینتر بیاید. خانههای تنگ و تاریک، بدون نور و امکانات بهداشتی، اغلب رطوبت زده و با تعداد بالای ساکنین، کارخانههای غیر استاندارد، ارتباط و استنشاق انواع سموم، همچنان رشد فزاینده جمعیت و عدم تناسب آن با زیرساختهای شهری، همه و همه زمینهی یک فاجعه بزرگ را فراهم آوردند.
در اوایل دوران صنعتی شدن، فاضلاب و سیستم لوله کشی وجود نداشت و فاضلاب خانهها و کارخانهها به خیابانها ریخته میشدند. در دهه ۱۸۵۰ پزشکان ثابت کردند که آب آلوده منشأ وبا است و تا پیش از آن هنوز نظریه قرون وسطایی مبنی بر بخارات و هوای آلوده مورد توجه بود. همین کشف بود که مقدمه گسترش سیستم فاضلاب، لولهکشی زیرزمینی شهری، آب آشامیدنی سالم و تغییر در مصالح کفسازی خیابانها شد. همچنین در سال ۱۸۶۸ اولین باغها و پارکهای شهری با هدف تأثیر درمانی و به عنوان ریه شهر در نظر گرفته شدند.
در قرن بیستم معماران مهمی از «لوکوربوزیه» گرفته تا «میس فن در روهه» و «آلوار آلتو» به وسواس مبتلا بودند و تلاش می کردند فضاهای تمییزی به وجود بیاورند. «بئاتریس کولومینا» نویسنده کتاب تازه انتشار یافته «معماریِ اشعه ایکس (x-ray Architecture)» در مصاحبهای با روزنامه صبح سیدنی از «لوکوربوزیه» نقل قول کرده است که
کوربو میگوید شهر قدیمی باید از بین برود و باید معماری جدید ظهور کند زیرا آنچه که کهنه است باعث ایجاد سل میشود
بئاتریس کولومینا در گفتوگو با روزنامه صبح سیدنی
خانم «کولومینا» معتقد است که همه گیری سل و پدیدههای مربوط به آن و همچنین کشف اشعه ایکس باعث بوجود آمدن مدرنیسم اروپایی و صدور آن به کل جهان شده است. واقعیت این است که در آن دوران وسواس بیماری بر جامعه حاکم بود و این چیزی است که مورخان آن را نادیده گرفتند اما معماران و منتقدان اوایل قرن بیستم راجع به آن صحبت کردند. در دورانی که اپیدمی سل فراگیر شده بود، این نقدها و بحثها بود که نسل جوانتر را متقاعد کرد تا از شر پردههای سنگینی که پنجرههایشان را میپوشاند و همچنین مبلمان سنگین و پر تزیینات قرن نوزدهمیشان خلاص شوند تا جایشان را به سادگی، تمیزی و خلوص احجام، اشیاء و فضاها بدهند. بیماری آن چیزی است که باعث بوجود آمدن معماری مدرن شده؛ تئوریهای معمارانه یا مواد و فناوریهای جدید، کاتالیزور یا ابزارهای این تغییر بودند. اما چرا؟
از آنجایی که یک نفر از هر هفت نفر در جهان در حال مرگ بود، اما در یک کلان شهر بزرگ، مانند پاریس، این رقم بیشتر از یک نفر از سه نفر بود. بنابراین معماران دلیل بسیار خوبی داشتند که بخواهند همه چیز تمیز باشد و مسئله آنها فقط زیبایی شناختی نبود. سخن اصلی کتاب «معماری اشعه ایکس» این است:
معماری مدرن بیشتر از هر چیز دیگری با کمپین برای سلامتی ارتباط دارد
کتاب «معماری اشعه ایکس»
در حقیقت، بسیاری از ایدههایی که معماران مدرن پیشنهاد میکردند از نظریات معماری ناشی نمیشوند، آنها از پزشکان، پرستاران و معماری بیمارستانها به ویژه آسایشگاههای سل ناشی شدهاند. در اواخر قرن، در جاهایی مانند داووس، پزشکان با تیمهایی از معماران و مهندسین جوان همکاری داشتند و این یک حرکت مشترک آوانگارد واقعی بود. مثلا اولین ساختمان بتونی در سوئیس، یک آسایشگاه سل بود.
این آسایشگاه در واقع آزمایشگاه معماری مدرن بود که می خواست ایدههای جدیدی را بر اساس نیازهای جامعه امتحان کند. به عنوان مثال استفاده از تراسهای آفتاب برای بیماران، ایده آلمانی قرن نوزدهمی «اصلاحات در زندگی Lebensreform» در خصوص رفتن به بیرون و استفاده از نور مستقیم خورشید برای سلامتی را به داخل ساختمان آورد. این تلاقی فضای داخل و خارج است که به همراه دیوارهای سفید، شیشههای گسترده، خطوط تمیز، عدم وجود تزئینات و غیره تبدیل به علامت تجاری معماری مدرن شده است که در واقع مدتها قبل از روی کار آمدن این سبک معماری، تماما پروتکلهای پزشکی بودند.
اما سل تنها مسئله تاثیرگذار بر معماری مدرن نبود بلکه ابزار تشخیص آن یعنی اشعه ایکس هم به همان اندازه مهم است. اشعه ایکس به شما اجازه می داد داخل بدن را مشاهده کنید، معماران هم میخواستند که داخل ساختمانهایشان دیده شود و فضای داخلی و حتی اسکلت ساختمان را نمایان کنند. میس فن در روهه در مورد معماری و تشبیه آن به پوست و استخوان بسیار صحبت کرده و کاملا مجذوب اشعه X بوده است. او حتی به این شیفتگی تصریح کرده است. کل زیباییشناسی میس یک زیبایی شناسی اشعه ایکس است.
این تمایل به اشعه ایکس و قابلیتهای آن تأثیر بسزایی در معماری مدرن داشته است و باید گفت که این انقلاب در معماری در ابتداً از بیمارستانها و آسایشگاهها آغاز شد. در قرن نوزدهم بیمارستانها مکانهای کثیف و بینظمی بودند که مراجعینشان فقرا و افراد بیخانمان بودند و ثروتمندان معمولا در خانه تحت درمان قرار میگرفتند. اما در قرن بیستم و با ساخت بیمارستانهای مدرن تمیز با دیوارهای سفید و پنجرههای بزرگ و تراسهای آفتاب کم کم پای آنها هم به این مراکز درمانی باز شد تا جاییکه در اواخر قرن، ثروتمندان برای معالجه اعصاب خود شروع به رفتن به آسایشگاههایی مانند پورکرسدورف در وین کردند، زیرا همه از زندگی در کلانشهرها عصبی بودند و چنین مکانهایی به آنها آرامش و امکاناتی همچون اِسپا میداد.
«دکتر لاوول» که در واقع دکتر نبود و فقط دو هفته دوره مفصلدرمانی (کایروپراکتیک) گذرانده بود به آمریکا رفت و شروع به نوشتن ستونی در L.A. Times کرد و بسیار مشهور شد. وی از «رودولف شیندلر» برای ساخت خانهای در نیوپورت بیچ و سپس «ریچارد نوترا» برای اصلاح خانه بهداشت در L.A دعوت کرد. این خانهها به منظور جلوگیری از سل و ایجاد یک سبک پرانرژی طراحی شده بودند و تراسهایی در بیرون از هر اتاق را برای خوابیدن در فضای باز ارائه میدادند.
یادآوری این نکته مهم است که یافتن یک درمان مؤثر در سل، هنوز ممکن نشده بود، به همین دلیل برای مدت طولانی این بیماری فقط با معماری درمان میشد. بالاخره، در سال ۱۹۴۳ استرپتومایسین به عنوان درمان دارویی به بازار آمد و بنابراین تا دهه ۱۹۵۰ همه این آسایشگاهها شروع به بسته شدن کردند و همان معمارانی که می گفتند «ساختمان من برای سل مناسب است» حالا می گفتند که «این ساختمان برای سلامتی روانی شما عالی است». به این ترتیب این ساختمانها به آسانی تغییر کاربری دادند. کم کم این نوع معماری تمیز و ساده بیمارستانی به خانههای مسکونی هم راه یافت.
با این توصیفات این سوال پیش می آید: مینیمالیسم از کجا آمده است؟
پاسخ ترس از اشکالاتی که میتوانند زمینه بیماری را فراهم کنند. بنابراین میکروبهایی که در خاک و گرد و غبار هستند باید در اثر هوای تازه و نور خورشید از بین بروند. خانهها باید هر روز کاملاً تمیز شوند و هر روز صبح پنجرهها و درها باز شوند و خانه در آفتاب و هوا قرار بگیرد تا میکروبها از بین بروند. پردههای سنگین، فرشهای ضخیم و مبلمان قدیمی با ویژگیهای تزئینی که گرد و غبار و میکروبها را در خود جای میدهند باید با مبلمان مدرن، ساده، تمیز و قابل شستشو و پردههای سبک و راحت، جایگزین شوند.
دیوارها به رنگ سفید نقاشی شوند تا کوچکترین آلودگی را نشان دهند و سطوح و عناصر تزیینی به حداقل برسند چرا که هر چقدر وسایل کمتری موجود باشد به همان اندازه امکان کمتری برای حضور ویروس و میکروب در خانه وجود خواهد داشت. حمام و آشپزخانه هم در این نوع معماری کاملا دگرگون شد. دیوارهای سراسر کاشی و سینکهای ظرفشویی و دستشویی برای سهولت در حفظ بهداشت از جمله این تغییرات بودند.
این پایبندی به تمیزی در معماری مدرن تا جایی پیش رفت که لوکوربوزیه در سالن ورودی ویلا ساوای یک سینک دستشویی تعبیه کرد زیرا: صاحب خانه پزشکی بود که معتقد بود مهمانانش پیش از ورود به فضای اصلی خانه باید دستانشان را بشویند. اگر چه همواره در توضیح این اثر لوکوربوزیه تفسیرهایی نظیر شاعرانگی و شستن چشمها برای دیدن معماری مدرن و سمبولیک بودن سینک و غیره زیاد دیده می شود، اما این دلیل عملی پاکیزگی قابل قبولتر به نظر میرسد.
تحریریه گروه معماری هورنو
منبع : memari.online