1.مقدمه 

چگونگي نگرش ما به زيبايي به گونه اي سرراست و روشن در آفرينش اثر هنري و معماري تأثيرگذار است.هنر،آفرينش زيبايي است و شايد بتوان گفت ارجمندترين شأن اثر معماري وجه هنري آن است . از اين رو بايد پذيرفت نياز به روشن كردن شئون زيبايي براي ارزيابي ديدگاه ها و نيز بررسي و تحليل آثار معماري امري آشكار است.

بايد توجه داشت كه زيبايي شناسي نمودار و برآمده از ارزش هاي فرهنگي، و نشانگر سمت و سوي دگرگوني ها ي فرهنگي و اجتماعي است و با مطالعه آن مي توان سير فرهنگي جامعه را ارزيابي كرد . زيبايي شناسي به گونه اي سرراست و بي نياز به آموزش، تنها با تكرار و عادت دادن، گونه اي نگاه و لذت بردن از زندگي را براي انسان ها تعريف كرده و آن ها را با يك جهان بيني خاص وابسته به خود تربيت مي كند . پس اگر ارزش ها ي زيبايي شناسانه دچار بحران شود كم كم همه ابعاد جامعه به سوي بحران حركت مي كند . مي توان نشان داد كه مهم تر ين ويژگي ها ي معماري معاصر جهان و ايران از رويكرد هاي زيبايي شناسانه چيره بر سبك ها و ذهن معماران سرچشمه مي گيرد.

به گمان ما ميان زيبايي شناسي و مباني بينشي و ارزشي آن رابطه سامانه اي وجود د ارد و نمي توان يك گونه زيبايي شناسي را در فرهنگي جدا از مباني فر هنگي آن به كار گرفت . در عين حال بايد توجه داشت كه هم در حوزه معماري و هم در حوزه انديشه بايد دو سطح عمومي و تخصصي را از هم جدا نمود.


  1. زيبايي در فرهنگ غرب

2.1  زيبايي چيست و چه ويژگي هايي دارد؟

پرسش از حقيقت زيبايي، چگونگي ادراك آن، سرچشمه ها و تأثيرات آن بر انسان در طول تاريخ انديشه بشر همواره مطرح بوده است . مكتب هاي گوناگون هر كدام بر پاية شناخت شناسي و جهان بيني خود پاسخ هايي به اين پرسش ها داده اند. از كهن ترين ديدگاه ها در باره زيبايي ديدگاه انديشمندان يونان باستان است. بحث مدون از زيبايي در يونان باستان از فيثاغورس آغاز شد. (دورانت، 1378 ، 219 )


الف) افلاتون

افلاتون زيبايي را نمود يك حقيقت مطلق مي دانست كه در اين جهان پديدار مي شود. بر پاية نظريه او اصل و حقيقت آنچه دراين جهان پديداراست دريك جهان ديگر وجود دارد و پديده هاي اين جهان سايه ها و بازتاب آن حقايق ازلي هستند او آن حقيقت ها را »ايده « مي ناميد كه در فلسفة اسلامي به “مثال “ترجمه شد.

معياري كه افلاتون براي زيبايي يك پديده به دست مي دهد اين است كه هرچه بيشتر با سرمشق خود برابري كند . (همان، 56 )

 ولي خود زيبايي چيست؟ او در بازگويي از گفته ها ي سقراط اشاره به ويژگي ها ي زيبايي مي كند

و مي گويد كه اين ها هيچ كدام، خودِ زيبايي نيستند . پس خودِ زيبايي چيست ؟

“زيبايي عبارت است از هماهنگي اجزاء با كل .” (همان، 56 )

شهيد مطهري در انتقاد از اين تعريف مي گويد : “»اولاً معلوم نيست كه اين تعريف در اين حد، تعريف درستي باشد . ثانياً بر فرض درست بودن، تعريف كاملي نيست …. به فرض كه اين تعريف صحيح باشد، خود تناسب يك نسبت خاصي است و نمي توان آنرا تعريف كرد .” (مطهري، آشنايي با قرآن، ج 2، 199 و 198 )

بدين گونه از ديد شهيد مطهري، افلاتون زيبايي را با تناسب مي شناساند؛ اما نمي گويد خود تناسب با چه شناخته مي شود.

از ديد افلاتون ادراك و فهم زيبايي امري ذهني نيست؛ چرا كه او براي دستيابي به آن راه سير و سلوك را نشان مي دهد . او دستيابي به هرگونه آگاهي را يكسره “يادآوري ” مي شمرد، نه كشف حقيقت . چون روح انسان پيش از اين زندگي، همة آن ها را مي دانسته و هنگامي كه به اين جها ن آمده آن ها را فراموش كرده است . اما پس از يادآوري هم هنوز علم ما به كمال، و سير و سلوك ما به انجام نرسيده است.


ب) ارسطو

از ديد ارسطو زيبايي، دستاورد هماهنگي و تناسب و سازواري اجزاء در يك سامانه (سيستم) شمرده مي شود كه در آن همة اجزاء لزوماً وحدت يافته هستند. زيبايي طبيعت كه چنين است . شرط زيبا شدن يك پديده دست ساخت بشر و فرآورده هنري، نيز همين هماهنگي وتناسب مي باشد .ولي معيار تناسب و هماهنگي چيست؟


پ) كانت

از ديد كانت زيبايي اساساً امري ذهني است و به تصور و پندار ذهن درك كنندة زيبايي مربوط مي شود . كانت هر چيزي را كه بتواند در كسي لذت پديد آورد، زيبا مي داند . زيبايي هدفي است كه خودش فرجام خود است؛ گونه اي نظم و هماهنگي است كه به هيچ كاري نمي آيد، جز جلب توجه به نظم خود.

دريافت زيبايي از ديد كانت كاملاً وابسته به ذهن است، و به هيچ امر واقعي در عالم خارج وابسته نيست .كانت نمي پذيرفت كه تجربه زيبايي شناسي، فقط به توانايي حسي روان آدمي وابسته باشد . كانت اين تجربه را پ يش از هر چيز،

تجربه لذتي خاص معرفي كرد.


ت) هگل

هگل دريافت و ادراك زيبايي را امري كاملاً وابسته به ذهن، آن گونه كه كانت مي گفت نمي شمرد. بلكه آن را به ويژگي خاص هماهنگي اجزاء طبيعت و يگانگي ساختاري آن وابسته مي داند كه توسط ذهن درك و دريافت شده است. پس از ديد او زيبايي امري عيني است. با اين همه زيبايي ذهني كه دستاورد كار ذهن است به مراتب در چشم او والاتر شمرده مي شود و دريافت اين گونه زيبايي البته كار ذهن است. (ستيس. 1357 . 619 )

هگل تفسيري از چيز زيبا ارائه مي كند كه نشان مي دهد او صفت زيبايي را صفتي واقعي و عيني م يداند كه دستاورد يگانگي(وحدت) اجزاء با كل است. اين ديدگاه به ديدگاه افلاتون نزديك مي شود كه او هم زيبايي را هماهنگي اجزاء با كل مي دانست. اما تفسيري كه هگل از چگونگي پديدار شدن زيبايي در يك چيز ارائه كرده، بسي فراتر از تعريف افلاتون است

شايد بتوان آنچه را كه هگل بدان اشاره مي كند، همان تعريف يك سامانه (سيستم ) دانست كه هماهنگي مجموعه اي از اجزاء كه با هم روابط متقابل دارند، شالودة يك سامانه را پديد مي آورد و دقيقاً همان ويژگي ها يي را كه هگل بر مي شمارد، مي بايد داشته باشد.

مي توان براي هركدام از صف ات هماهنگي و تناسب كمابيش تعريفي بدست داد . مي توان هماهنگي را چنين تعريف كرد كه اگر اجزاء يك مجموعه به گونه اي بهم پيوند يافته باشند كه به كاربرد ونقش يكديگر ياري رسانند وهيچ كدام در ديگري هضم نشده باشند ، هماهنگي ب ه دست مي آيد . مي توان تقارن وتوازن را نيزك مابيش تعريف كرد .آنگاه اگر پرسيده شود خود زيبايي چه ويژگي دارد؟ مي توان چنين پاسخ داد كه زيبايي، دستاورد اين ويژگي هاست.


2.2  هدف زيبايي

از گفته افلاتون در باره ويژگي بنيادي زيبايي يعني “حقيقت ” شايد بتوان اين گونه برداشت كرد كه زيبايي از ديد او هدفمند است و اگر كسي نداند كه هدف آفرينندة زيبايي چه بوده نمي تواند در بارة درستي آن هم داوري كند. (احمدي. 1374,56 ) غايت زيبايي از ديد او رسيدن به كمال مطلق است . آدمي با آفرينش زيبايي در واقع از آن زيبايي مطلق ياد مي كند و فريفتة جمال مي شود.(فروغي، 1339 ، 42 )

كانت چون زيبايي را اساساً امري ذهني مي داند و آن را وابسته به ذهن درك كننده آن مي شمرد طبعاً هيچ هدف ويژه اي كه همگاني باشد براي آن قائل نيست . بويژه آنكه او ويژگي اساسي زيبايي را لذت بخش بودن مي داند .

كانت بي هدف بودن و رهايي از بهره و سود را از ويژگي ها ي اس اسي چيز زيبا مي انگارد. هنگامي كه كانت مي گويد چيز زيبا متعلق يك رضايت بي غرض و علاقه است مقصودش اين است كه همگان از آن رضايت دارند، يا بايد داشته باشند. فردي كه آن را زيبا مي داند معتقد مي شود كه حق دارد به ديگران هم رضايتي مشابه با آنچه خود احساس كرده نس بت دهد . زيرا اين رضايت بر پاية تمايلات شخصي او نبوده و بنابراين از زيبايي چنان سخن مي گويد كه گويي زيبايي خصوصيت عيني آن چيزاست.


2.3 : گونه هاي زيبايي


بر پاية آنچه دربارة ديدگاه افلاتون گفته شده مي توان چنين برداشت كرد كه او ظاهراً سه گونه زيبايي را از هم جدا مي كند : زيبايي مطلق كه به مثُل مربوط است، زيبايي طبيعت، و زيبايي هنري. (احمدي، 1374 ، 58 )

بر پاية ديدگاه كانت، زيبايي مي توان د به دوگونه باشد : زيبايي طبيعي و زيبايي دست ساخت بشر؛كه اين دومي داراي يك غايت و هدفي است و نمي تواند تنها لذت بخش باشد .گرچه به گفتة كانت زيبايي دست ساخت ، بايد داراي اين ويژگي باشد كه گويي حاصل و مولود طبيعت است . منظورش اين بوده كه ميان اين دوگونه زيبايي ويژگي ها ي مشتركي هست .بدين گونه بايد چنين برداشت كرد كه ويژگي ها ي زيبايي ها ي طبيعي ب ه گونه اي در زيبايي ها ي دست ساخت نمودار مي شود . اساساً زيبايي طبيعت است كه پايه زيبايي ها ي دست ساخت قرار مي گيرد. اين گفته برخلاف ديدگاه هگل است كه زيبايي هاي طبيعي را به مراتب پايين تر از زيبايي هاي هنري مي شمرد. هگل همچون ديگران به زيبايي حسي و عقلي باور دارد. (ستيس. 1357 .620 )

زيبايي طبيعت داراي مراتبي از پست تا والاست كه بسته به پيچيدگي اندام ها و ساختارهاي سامانه هاي طبيعي درجه بندي مي شود و هرچه يگانگي در اندام ها بيشتر باشد، آن سامانه زيباتر است.

تفسيري كه هگل از سامانمندي سامانه هاي طبيعي ارائه كرده و توجه به روابط متقابلي كه ميان اجزاء آن ها برقرار ديده و چگونگي وابستگي اجزاء اين سامانه ها، همه نشان دهندة توجه عميق هگل به ماهيت زيبايي طبيعت است . اساساً ديدگاه هگل به روح مطلق و مثال متوجه است. اين ديدگاه كه جزء ساختار جهان بيني هگلي است، بر تعريف او از زيبايي نيز اثر گذارده است. ولي او به زيبايي طبيعت بي اعتنا نيست.

پس به طور خلاصه از ديد هگل، زيبايي به طوركلي به دوگونه است: زيبايي طبيعي و زيبايي هنري كه از ديد وي دومي ارجمندتر از اولي است . (احمدي، 1374 101 )

اين ديدگاه همانند ديدگاه كانت است كه دوگونة زيبايي طبيعي و زيبايي صنايع ظريفه را برمي شمرد و ميان آن دو تمايز قائل بود . هگل انواع هنر را به ترتيب لطافت مواد چنين بر مي شمرد:” نخست صنعت ساختمان 1 كه در او سنگ و گل و مانند آن ها بكار است، و مصالحش درشت و زمخت است. دوم صنعت پيكر تراشي كه هر چند آن نيز مواد و مصالحش سنگ و فلز است، به لطافت نزديك تر است. سوم صنعت پيكر نگاري كه موادش رنگ است، و بسي لطيف تر از مصالح ساختمان و پيكر تراشي است .

چهارم صنعت نوازندگي كه ماده اش نوا و آواز است و لطافتش دلنواز. پنجم صنعت شعر كه ماده اش سخن است، يعني لطيف ترين و عالي ترين آثار انساني كه صورتش به معني از هم ه چيز نزديك تر است . و آن جامع همة صنايع ديگر است، و آنچه از معاني آن ها همه دارند، او تنها دارد. « (فروغي، 1339 ، 129 )


2.4 : بنيادهاي آفاقي ( بیرونی )زيبايي

2.4.1 : علت صوري: نظم و بي نظمي

بيشترين بحث هاي زيبايي شناسي هنر معاصر مربوط به “صورت ” زيبايي است. عموماً دو ديدگاه اصلي در آن ها از هم جدا مي شود كه معمولاً اين دو حالت در طول تاريخ به صورت دوره اي جاي خود را عوض كرده اند:

1نظم: ايجاد تناسب و تقارن و تعادل در تركيب بندي.

2.بي نظمي: آزادي در تركيب بندي و نفي تقارن و تعادل و تناسب درآن.

به گمان ما در يك تعريف فراگير بايد جايگاه هريك از آن ها مشخص شود.

همچنين آنچه به عنوان تناسب و تعادل مطرح مي شود معمولاً يك تناسب عرَضي است.

در صورتي كه در فرهنگ هاي عرفاني از تناسبات فَرَّهي و وِلايي صحبت مي شود كه از نوع تناسبات طولي است. به اين معنا كه نه تنها ابعاد مادي كالبد اثر بايد متناسب باشد؛ بلكه به طور كلي صورت اثر بايد با سرچشمه آن و غايت آن كه همان معنا و باطن اثر است تناسب داشته باشد.


2.4.2 : علت مادي: طبيعت، تاريخ، انسان، معبود، وجود

مكاتب مختلف مادة اصلي زيبايي را از يكي از بخش هاي هستي شناسي خود تأمين مي كنند. اين بخش ها همان طور كه در فصل دوم به طور گسترده مورد بحث قرار گرفته عبارتند از: طبيعت، زيبايي طبيعت اولين و ساده ترين زيبايي مورد ادراك همه انسان هاست.

ولي آيا اين زيبايي بالاتر يا پايين تر از زيبايي انساني است؟ در متون ديني و خصوصاً قرآن كريم بارها از زيبايي هاي طبيعي آسمان و زمين به عنوان زيبايي هاي اعتباري و كم ارزش در مقابل زيبايي انساني ياد شده است. به تعبير قرآن كريم: »ما آنچه در زمين است زينت زمين قرار داديم. ”

جامعه: هر جامعه اي به تدريج براساس شيوه هاي زندگي اش نظام زيبايي شناسي را پي مي ريزد. قرآن كريم اين نسبيت اجتماعي را تا حدودي پذيرفته و حتي به خدا نسبت مي دهد و مي فرمايد: »براي هر امتي كردار خودشان را آراستيم.«

تاريخ: سنت گذشتگان و شيوة زندگي و عمل نياكان، يكي از سرچشمه هاي پديد آمدن زيبايي در همة فرهنگ ها بوده است.

انسان: زيبايي انساني از مهم ترين سرچشمه هاي زيبايي است، در طول تاريخ زيبايي انساني را گاه تنها در بدن او و گاه در دانش او و گاه در اخلاق او خلاصه كرده اند كه در ديدگاه كامل بايد ارزش هر مرتبه را به طور جداگانه در نظرگرفت .

معبود: ويژگي هاي آرماني معبود آخرين مرحله اي است كه بسياري از مكاتب و حكمت هاي شرقي زيبايي شناسي خود رابه آن مستند مي كنند. در نظرية افلاتون هم مثُل” حالتي آرماني همچون اسماء و صفات الهي دارند.

در دين اسلام و قرآن كريم كه صفات الهي اهميت بسيار دارند، اصلي ترين اين صفات به صورت صد صفت از جمله اراده، حيات، تكلم و… در قرآن كريم بيان شده اند و همة هستي از جمله طبيعت به ميزاني كه از اين صفات بهره دارند، زيبا هستند و زيبايي انسان و خلافت او به خاطر بهره مندي فراوان از آن هاست. مكاتب غربي به طور ناخواسته و ناآگاه هر از چندي يكي از اين ويژگي ها را پاية فرهنگ و هنر خود مي شمرند. براي نمونه مكتب هنري اكسپرسيونيسم ريشه در صفت “تكلم ” و مكتب فلسفي اگزيستانسياليسم و تمامي مكاتب هنري ناشي از آن، ريشه در صفت “اراده ” و مكتب ارگانيك ريشه در صفت »حيات « دارند.

وجود: فراگيرترين ديدگاه درمورد ماده زيبايي را مي توان در نظريه اصالت وجود يافت. در اين ديدگاه همة مراتب بالا در موضوع “وجود ” به وحدت مي رسند و مراتب وجود، مراتب زيبايي را ايجاد مي كند. در ديدگاه صدرالمتألهين از آنجا كه خداوند وجود مطلق است ويژگي هاي وجود همان ويژگي هاي الهي است. به اين ترتيب اين تعريف زيبايي به هيچ وجه محدود نمي شود و تمامي تعريف هاي ديگر را در برمي گيرد.


2.5 :  بنيادهاي انفسي ( درونی ) زيبايي

2.5.1 : علت فاعلي: استعدادهاي نظري و عملي

علت فاعلي درك زيبايي، “انسان ” و استعدادهاي اوست. درك زيبايي توسط دو بخش از قواي نظري و عملي انسان و جايگاهي بين آن ها شكل مي گيرد. قواي نظري به شناخت زيبايي مي انجامد و همة بحث هاي شناخت شناسي از همين جا وارد حوزة زيبايي شناسي مي شوند. همين جاست كه شكاكيت و نسبيت به زيبايي شناسي راه پيدا مي كند. ولي برخي قواي انگيزش عملي هم به عنوان سرچشمة زيبايي قرار مي گيرند كه مهم ترين آن ها را مي توان لذت، تعجب، ابهام، دلهره، نشاط، شادي و … را دانست كه برخي مكاتب، تعريف زيبايي شناسي خود را از همين جا مي آورند.

2.5.2: علت غايي: كمال و لذّت

زيبايي مي تواند سلسله مراتبي از غايات را داشته باشد كه نهايي ترين غايت آن در غالب مكاتب، باز به انسان باز مي گردد، در حالي كه در حكمت اسلامي باطن و عمق زيبايي هاي انسان، به زيبايي الهي مي رسد. به اين ترتيب هدف زيبايي را مي توان در دو دستة اصلي طبقه بندي كرد:

  1. زيبايي در صدد تعالي انسان به حوزة الوهيت است؛ در اين حالت انسان در خدمت زيبايي است و زيبايي اصيل و پيشيني است.
  2. زيبايي درصدد تأمين لذائذ و بهره هاي انسان است، در اين حالت زيبايي در خدمت انسان است و زيبايي اعتباري و پسيني است.

منبع : مبانی نظری- نقره کار عبدالحمید – فصل دوم – زیبایی در معماری

علاقه‌مند به طراحی معماری و مطالعات در حوزه های مربوطه
گزارش خطا
تصاویر 360 درجه
در صورتی که تصاویر برای شما نمایش داده نمی شوند لطفا از نرم افزار تغییر آیپی ( فیل.تر..شکن) استفاده نمایید .
    مستند های مرتبط با این بنا