2.6 : زيبايي در فرهنگ شرق
زيبايي در فرهنگ شرقي و به ويژه در هند برپايه نظريه هندي “راسا ” است . “براي اين واژه برابرهاي گوناگون آورده شده است؛ مثل ذوق، ذائقه، عصاره، طعم، و رنگ و بو . اين نظريه قرن ها است كه بر هنر هندي چيره است و برگرفته از گونه اي جهان بيني است كه رويدادهاي هستي را گونه اي رقص متقابل عالم كبير و عالم صغير يا بازي متقابل و موزون جاودانگي و ابديت، همراه با دگرگون شدن در جريان هميشگي اخذ و ترك صورت هاي دروني و بيروني مي داند. « (واتسايان. 1379 . 2)
به گفته كوماراسوامي در چين و ژاپن اين ديدگاه از سوي برخي نقاشان و هنرمندان دنبال مي شود. ولي در هند، نظريه فلسفي راسا به خوبي تبيين شده است. شالوده اين نظريه بيش از آنكه به اوپانيشادهاي هند ويي مربوط باشد به يوگاي بوديسم مربوط است. به گفته او: »اگر چه معمولاً پيشينه كامل ترين نظريه جمال را به پيش از سده دهم يا يازدهم ميلادي مي رسانند، ولي آموزه “راسا “پيشتر در “ناتيا شاسترا ” باهاراتا به وضوح تبيين شده بود؛ كه شايد مقدم بر سده پنجم ميلادي باشد و خود آن نيز ا ز منابع كهن تر اشتقاق مي يابد . « (سوامي، 1383 48 ) در نظريه هنر هندي مهم ترين اصطلاح “راسا ” است كه گاهي به “زيبايي برين ” برگردانده شده؛ ولي معناي لفظي آن »محلول تعفين « (ممزوج شده) يا عصاره و افشره است، و عموماً در سياق كنوني به »طعم « ترجمه مي شود . از تجربه زيبايي شناختي به چشيدن طعم يا فقط ” ذوق ” تعبير مي كنند؛ صاحب ذوق را راسيكه و اثر هنري را راساوت (آكنده از ذوق) مي خوانند. « (همان، 43 )
سوامي به خاطر اهميتي كه تعريف تجربه زيباشناختي در آنجا دارد، همانند نوشته كتاب را با ترجمه واژه به واژه و روان به دو گونه زير آورده است:
– ترجمه واژه به واژه: طعم راسا را كساني مي چشند كه معرفتي فطري به ارزش هاي مطلق دارند. در اوج سرور،آگاهي محض همچون حقيقتي منير و تابناك، در مقام توأم سكر و صحو، عاري از تماس با چيزهاي دانستني، برادر دو قلويي براي ذوق برهمايي، كه ظهورش چون آذرخش رخشان فوق مادي، همچون جنبه اي ذاتي در فرديت فرد است.
– ترجمه روان: تجربه زيباشناختي ناب از آن كساني است كه در آنان، معرفت زيبايي برين امري فطري است . اين معرفت به طور شهودي در وجدي عقلاني، بدون همراهي صورت ها ي ذهني، در بالاترين مرتبه هست ي هشيار و خودآگاه دانسته مي شود . ظهور و بروز اين معرفت، كه همزاد بصيرت الهي است، گويي همچون آذرخشي تابناك با منشا دنيوي است كه، هر چند نمي توان آن را تحليل كرد. در شاكله هست يمان جاي دارد. « (سوامي، 1383 ،(43
بدين گونه دو نكته را مي توان برداشت كرد: نخست آنكه درك زيباشناسانه حالتي فطري و عام دارد و موهبتي است كه از تركيب هوشياري (صحو) و سرمستي (سكر) يا عقل و اشراق حاصل مي شود. مسئله دوم تأكيدي است كه بر وجود ارزش هاي مطلق زيبايي- الهي برهمايي شده است.
سوامي تأكيد دارد كه در اين نظريه »اوج لذت ستوه « (خلوص و صفا) مربوط به حالت جدايي از مصاديق جزئي است . در اين حالت، استحاله احساس و بالاتر از آن استحاله ادراك، ايجاد مي شود و اين بالاتر از نظريه استتيك است . (همان) ريشه اين استحاله ها در رسيدن و اتصال به برهمن است كه در آنجا زمان و فضا و هستي به گونه اي ديگر درك مي شود. آنچه سوامي در نهايت به عنوان خلاصه اي از نظريه زيبايي شناسي و هنر شرقي ارائه مي دهد و در عين حال آن را اساس همه نظريات شرقي و غربي (غير از دوره جديد) مي داند بدين گونه است:
- تجربه زيباشناسانه وجدي است كه كنه آن تعريف ناپذير است؛ ولي تا جايي كه مي توان آن را تعريف كرد، انفتاح و لذت قوه عاقله است.
- اينكه اثر هنري، كه همچون محركي براي گشايش و براي رهايي روح از همه بازدارنده هاي بصيرت عمل مي كند، فقط در مقام چيزي است كه براي نيل به غايات خاص به خدمت گرفته شود . ملكوت و ناسوت در اين قياس هنري به وحدت مي رسند . همان هنري كه حس را به صورت عقل انتظام مي بخشد و به كمالي غايي مي گرايد كه در آن، بيننده همه آنچه در خود ا و به تصوير در آمده، درك مي كند. « (همان، 50 )
اين سخن اگر چه بسيار حكيمانه است و در سخنان انديشمندان اسلامي هم فراوان وجود دارد؛ اما تأكيد اصلي آن بر حالت انفسي و بعد معرفت شناسانه زيبايي است وكمابيش م يتوان گفت رنگي از هستي شناسي ندارد. سوامي كه تلاش د ارد بحث زيبايي شناسي خود را به شكل تطبيقي پيش ببرد تنها نظريه معارض با اين زيبايي شناسي را ديدگاه نوگرا (مدرن ) دانسته و در عين حال همجنسي كامل ا ين نظريه را با ديدگاه كهن يوناني، فلسفه مسيحي مدرسي و حتي ديدگاه اسلامي مورد تأكيد قرار مي دهد . سخن زير از يك متفكر غير مسلمان شرق پژوه بسيار حائز اهميت است كه مي گويد : »اين
هنر اسلامي است كه به روش هاي بسيار، شرق را به غرب مي پيوندد و با اين همه با مشخصه پرهيز از بت و شمايل پرستي، ظاهراً در برابر هر دو ايستاده . آنقدر كه با آن ها در تعا بير لفظي مغاير است در اص ول بنيادين چندان مغايرتي ندارد. ” (سوامي، 1383 ، 5)
منبع : مبانی نظری- نقره کار عبدالحمید – فصل دوم – زیبایی در معماری